ما ایرانیها عادت عجیبی داریم؛ امروز در هفدهمین سالگرد پیروزی محمود احمدینژاد در انتخابات ریاستجمهوری در سال 1384 و با آنهمه فضاحت، باز برخی اعتقاد دارند که او اگر دوباره کاندیدا شود و صلاحیت بگیرد، بالاترین رای را خواهد آورد! این ادعا اساسا نه قابل رد است و نه تایید؛ اما اعتقاد دارم سیاست امری است بهغایت سیال و شرایط امروز، نسبت به دیروز متفاوت؛ بدون در نظر گرفتن درصد مشارکت و نحوه صفآرایی جبهه رقیب سخن گفتن از پیروزی حتمی هرکسی، امری ناروا است.
اما احمدینژاد چه کرد که باید دور او را خط کشید؟ او مروج نوعی از ادبیات سیاسی است که مردم آن را دوست دارند. او سعی میکند با حمله به ارکان قدرت در ایران، نوعی از همصدایی را با مردم پدید آورد اما تاریخ بهخاطر دارد که او پدر پوپولیسم ایران، استاد گند زدن به اقتصاد و باندباز بزرگ سیاسی بود که حلقه بسته مشائی و بقایی را به مردم ترجیح داد.
چنانچه رضاخان پروژه توسعه ایران را پنجاه سال عقیم کرد، احمدینژاد هم کسی بود که پروژه توسعه ایران را دستکم سهدهه عقب انداخت. او در روزگاری سربرآورد که بازار نفت با روی گشاده از او استقبال کرد و درآمد نفتی دو دولت وی، 638 میلیارد دلار بود و در دور اول ریاستش تحریمهای آنچنانی روی اقتصاد ایران وجود نداشت. او میتوانست با اتکا به درآمدهای نفتی، مسیر تولید را در ایران دگرگون سازد و ایران را در بیگمارکت خاورمیانه، کشوری صادراتمحور کند اما او ترجیح داد که با پخش اعانههایی تحت عنوان یارانه، هم نقدینگی را در ایران افزایش دهد و هم عوامفریبی را رواج دهد.
هرچند فکر میکنم احمدینژاد در بستر جمهوری اسلامی، هیچگاه امکان رشد ندارد اما این نوع تفکر عوامفریبِ خودشیفته باز میتواند مردم را در دامهای دیگری بیاندازد.