هچ یئرده وطنی ساتماق اوجوز دگیل، یالنیز آذربایجاناندان سونرا . آذربایجانی بو اؤلکه ده، بیر قپیگه بیر قیرانا دا ساتماق اولور و هچ بیر شئی ده یئریندن ترپنمیر.
حتی من دئیردیم بو ساتیش اؤز یئرینده فخر ده حساب اولور. آذربایجانی ساتانلار عادی جاماعات دگیل، چون اونلارین بو ساتیشا گوجلری ده یوخدور؛ بیرده کی، ائیله دگرلی ماللی- مولکلو آداملار دئیرلر کی بو آلیش وئریشده، قازانسینلار، ساتانلارهمیشه دگرلی، ساوادلی، انتلکتول سَوییه سیندهکیلر، موسیقی چیلر، ایدمانچیلار، چیخارلیلار اولوبلار و ایندی ده، ماشالله سای لاری قورتاران دگیل. یئریندن قالخان، تالانچی اولوبدور. اول ساتانلار نسلی ائله حساب ائدیردیلر قازانجلاری چوخ بؤیوک دور، اونلار اؤزلرینی، قیسالدیب آذربایجان حددینده گؤرمک ایستمیردیلر. اؤزلرینی ایرانین کچمیش امپریا سرحدلرینده گورمک ایستهییردیلر . آخوندزاده، تقی زاده، کسروی، بئله بیر مالخولیا ایله، آذربایجانی ساتیرلار. آخوندزاده تئز اؤلدو؛ اما تقی زاده، کسروی، قالدیلار و بو نحس آرزولارینین، آذربایجانا نهقدر ضربه وردوغون و اؤز زاواللی سون گونلرینی شاهدی اولوب، پشیمان گئتدیلر.
ایکینجی نسل آرتیق امپراطورلوغو آرزولامیردیلار، چون بیلردیلر بئله بیر شی یوخدور. اما مقام، قدرت، ثروت، شهرت، اونلاری وادار ائدیردی آذربایجانی حرراجا قویوب، کؤینک کیمی ساتسینلار.
محمد رضا پهلوی نین اطرافی دولو ایدیر بئله آذربایجانلیلاردان، کتاب یازیب، عالیم، محقق اولوردولار، یادا، خواننده اولوب، فارسی اوخویاردیلار. عنایت الله رضا، کارنگ، مرتضوی، ناصح ناطق کیمی لر، داریوش، قوقوش (گوگوش)، حمیرا کیمی شارقیچیلار. اما اوچونجو ساتقینلار و آذربایجانی ساتانلار باشقا نیتله میدانا چیخدیلار.
بونلار آنجاق اؤز قازاندیقلارین ساخلاماقایچون، آذربایجانی ساتیرلار؛ اما گؤرورلر کی، ساتماغا داها بیر شئی قالماییب، هر نه وار ایدی چوخدان حرراج وورولموش ایدی. گزدیلر، دولاندیلار، گؤردولر هه بیر شئی قالیب. اودا، غیرتلی، شجاعتلی اینسان لاردیر کی، هلهده یاشاییرلار و آذربایجانی مدافعه ائدیرلر. بارماق قویدولار بونلارا، و مرکزده اَگلشنلره ،”گرا (کاردینات) وئریرلر” کی، کیمی و هارانی ورماق لازیمدیر! اگر بوگون امید عالیشاه کیمی لمپن شخصیت، تیراختور طرفدارلارینا توهین ائدیب، سونرا، شبکه ورزشده گلیر عوذر ایستمک یئرینه، اونلاری تجزیه طلب آدلاندیریر، بو ائله -بئله تصادف اوزوندن بیر شئی دگیل. عالیشاه و اونا بنزرلره میدان یارادان وار، یول گؤستهرن وار، بو میدانی اونلارا گؤستهرن، همن شخص لردیر کی، تبریز جماعتینین یوزده ۹۹ -نو آدام حسابینا قویماییب، بئلدن آشاغی سؤیوش(یامان – یووز) وئریب، ائلهجه ده استادیومدا ییغیشانلاری؛ فوتبالا یوخ، تجزیه طلبلیک شعارلاری وئرمگه توپلاشماقدا اتهام ائدنلردیر. هابئله موسیقی صحنهسینده، موسیقینی بوراخیب، جاماعتا تجزیهطلب دئینلردیر (رحیم شهریاری). بو آداملار آرتیق ساتماغا بیر شی تاپمادیقدان؛ شر و بؤهتان توپلاییب ، آذربایجانین غیرتلی انسانلارینی ساتماقلا، اؤزلری ایله ثروتلرینی گارانتیلاییرلار. دونیانین هئچ بیر یئرینده تاپا بیلمز سیز کی، بیر یازیچی، موسیقی چی، شارقچی، فوتبالیست، اؤز میللتینی، قومیتینی، بو اوجوزلوغا ساتسین و اؤزو ده فخر ائده کی، من چوخ غیرتلی آدامام. بئله بیر تاپینتی هئچ یئرده یوخدور، یالنیز آذربایجاندان سونرا. آذربایجان تکجه یئردیر کی، اورادا، ساتقینلیغا یاخشی و دموکراتیک آب و هوا واردیر.
بهنام کیانی اجیرلی
داستان روزنامه ایران!
روز به نهایت خود می رسید و مردم آرام آ رام به سوی خانه های خود می رفتند. تحریریه انگار زودتر خوابیده بود، از جنب و جوش صبح خبری نبود .
تنها تلکس ها ی خبری، اخبار چهار گوشه عالم را به اتاق تلکس ارسال میکردند
همه چیز به غیر از تق تق تلکس ها آرام بود .
سردبیر بدون هیچ بهانه ای عصبانی بود، دهانش را باز کرد تا فحشی بدهد، کسی در تحریریه نبود و بدان جهت آن را فرو خورد و به دهن دره ای بسنده نمود، در صندلی بخش مقالات و گزارش نشست، به روی میز خیره شد .
از چهار گوشه کشور، از دانشگاه ها، نشریات منتشره را برای آن بخش روزنامه فرستاده بودند، برای معرفی آنها در روزنامه دولتِ قدرقدرت و فخیمه؛ نگاهی به آنها انداخت ( اردم – اویرنجی – یاشیل یول – اولدوز – خزر – گونش – سحر – چاغری – بیلیم یوردونون نشریه سی — نشریه دانشجوئی دانشگاه تبریز – اردبیل بیلیم یوردونون …)
غمی چون کوه بر دوشش سنگینی کرد، اما کسی نبود که دق دلش را خالی کند .
با بی میلی گوشی را برداشت و نمره ای گرفت، سیگارش را روشن کرد، دهان تلخ اش، تلخ تر شد و بیشتر عصبی شد.
از آن طرف گوشی کسی گفت : الو
– زهرِمار الو، اینها چیه ریخته روی میزت؟
کدوم ها قربون !
این نشریات چند ورقی؟
-هان اونها، دانشجویان می فرستند، برای معرفی کردنشان، برای اخبار فرهنگی !
مبادا ها !
خیالت تخت، آنها را راهی آشغالدونی می کنم !
راستی چاغری چیه ؟ بیلیم یعنی چه ؟
والله راستش منم نمی دونم!
تو مثلا تورک هستی، تورکی نمی دانی؟
من خیلی وقت پیش تهرون اومدم ، بعدش هم شما دستم را توی روزنامه دولت ( روزنامه ایران ) بند کردید، من دیگه بچه ناف تهرون ام، الف ها را بهتر از خودتان تبدیل به واو می کنم!
سردبیر هر و هر خندید، دیگر غم توی دلش آب شده بود و خیلی معنی دار پرسید:
چکار می کنید؟ الف را واو کردن دیگه چیه؟
مسئول صفحه فرهنگی با غرور از موقعیتی که برای خوش خدمتی و ارتقا مقام و یا امتیاز یافته بود، با ولع خاصی
گفت :« قربون ، نمی گم نان، می گویم نون »!
این بار سردبیر مثل بمب ترکید و صدای خنده اش تمام تحریریه را پر کرد، ولی کسی توی تحریریه نبود ، آرزو کرد ایکاش صبح بود، آنوقت همه می توانستند شلیک خنده او را بشنوند و اینقدر با هم پچ – پچ نکنند که سردبیر خنده را نمی شناسد.
دوباره عصبی شد و فریاد زد: «پس این نشریات برای کی چاپ می شود؟ من نمی توانم بخوانم، چون تورک نیستم، تو نمی توانی بخوانی، چون تورک هستی !اینها برای چه کسی چاپ می شود؟ »
دبیر صفحه فرهنگ، پشت تلفن هم ترسید، او از لحن سردبیر ، میزان کفری شدن او را وزن میکرد، به نظرش رسید الان وقتش است که ( کاکا سوری ) را نقره داغ کند و با لحن ساختگی ناراحتی گفت: « قربون این کاکا سوری گزارش تهیه کرده بود، هزاران نشریه دانشجویی دو زبانه چاپ می شود »!
و منتظر جواب سردبیر ماند !
سردبیر با لحن آدمی که موضوع را می داند جواب داد: «تو هم چهل کلاغ نکن، هزاران عنوان نبود، ششصد عنوان بود. آنهم دروغ بود، مگر ما در ایران ششصد دانشجو ی قوم گرا داریم؟»
و با لحن بدتری گفت: «تو هم مردک ! قند تو دلت آب میشد، نه؟ ششصد نشریه دانشجوئی! یکباره».
بگو، سونامی نشریات تجزیه طلب !مملکت بی صاحب یعنی همین .
دبیر با لحن ناراحتی گفت :«قربون ناراحت نباشید، فقط یک مشت جوون آنها را می خوانند» !
سردبیر در گوشی غرید: «غلط می کنند بخوانند، ما صد صفحه روزنامه را پنجاه تومان می دهیم، نمی خوانند، آن وقت این شبنامه ها را می خوانند؟ ».
-نه به خدا ، آقا ، مرا چه به سیاست؟
من اصلا سیاسی نیستم !
تو هم ننه من غریبم در نیار، حالا کی گفت تو سیاسی هستی.
اقا من یک جمله هم در موردشان چاپ نکردم، من به این کشور وفادار هستم آقا… خواست بگوید به جقه اعلیحضرت قسم، اما نگفت. اینقدر شعور داشت که بداند در کشور انقلاب شده و اعلی حضرتی نمانده است !
سردبیر باز هم عصبی تر شد و گفت: «فردا همه این آت و آشغال ها را می ریزی دور، اما نه، دور نریز، قاطی برگشتی های روزنامه خودمان برای خمیر کردن بفروشید» .
سرش را به پشتی صندلی تکیه داد و در حالیکه گوشی را روی تلفن قرار می داد
غرید : «با این وضع کاغذ، روزنامه دولت، شماره هایش را برای خمیر کردن می فروشد، دله دزد های شارلاتان، نشریه چاپ می کنند»!
کمی در خود فرو رفت، باز نشریات دانشجوئی به چشمش فرو رفت، چاغری … آن را برداشت و مچاله اش کرد و با خشم به زمین کوفت .
نشریه آرام آرام باز می شد، لحظه ای چی و بعد چغی و بعد چاغری باز هم به چشمش رفت.
دوباره گوشی را برداشت و آرام گفت :« هی گفتی به روز نامه وفاداری؟ »
-بلی قربان، روزنامه بود و نبودمان است، بدون این روزنامه کشور هم درب و داغون می شود، خیالت راحت، امرتان را بفرمائید قریان .
ببین یک پروژه دارم، هم از دست نشریات دو زبانه راحت می شویم و هم تله ای برای وطن فروشان و تجزیه طلبها و روز نامه نویس های محلی و دانشجوئی پهن می کنم، فردا روز حساب خواهد بود !
قربان چی بنویسم؟
-بنویس تمام سوسک ها، تمامی موشها، تمامی نکبت، تهران را پر کرده اند، تهران را آلوده اند، یک چیزی در این مایه ها.
گوشی را گذاشت و با عجله یک شماره دیگر گرفت
– الو دکتر جان !
– بنال
– دکتر جان فردا استارت می زنم.
– تمام، به بخش ارشاد هم خبر بده
– اول شناسائی و بعد انهدام و اعدام .
– تو کارت را انجام بده، بقیه به تو مربوط نیست !
صبح که نشریه دولت ایران، نشریه قدر قدرت حاکمیت پرتوان «ایران» منتشر شد ،
کاکا سوری قبل از همه، آن صفحه را دید . دست به پیشانی کوفت و با صدای خفه ای ناله کرد :«خدای من!»
و خطاب به دبیر صفحه فرهنگ گفت : «تو چکار کردی؟ نا سلامتی شهرستانی هستی، نا سلامتی تورک هستی! یعنی از ناموس و شرف تورکی تو هیچ نمانده است؟»!!!
– تقصیر من نیست، سردبیر ناراحت بود ،می گفت تمامی شماره های روزنامه دولت را برای خمیری می فروشد، آن وقت عده ای دانشجوی وطن فروش نشریه در می آورند، نه یکی، نه دو تا، ششصد تا!!! آنهم در شهرستان ها، به خدا من تقصیری ندارم !
من در دفتر نشریه نوید آذربایجان در اورمیه نشسته بودم، تلفن زنگ زد؛ مدیر مسئول جناب مهران تبریزی گوشی را برداشت و بلافاصله آن را به من داد .
یکی از دوستان خبرنگار در مرکز بود؛
سلام کرد و گفت:«چه خبر ؟»
— در غرب خبری نیست، در مرکز چطور؟
-عزیز ما دسته گل به آب دادیم !
کلیت روزنامه ما این چنین نیست، این سردبیر پفیوز و شوونیست کار دست ما داده است و یا درستتر خواهد داد .
کمی تردید کرد و گفت :
-عیسی تو یک مطلبی بنویس و در نوید نشر بده که این یک توطئه است، شوونیست ها، فاشیست ها و آدمکشان
هار برایتان نقشه کشیده اند !می خواهند تحریک کنند و هم انسان هایتان را و هم نشریات تان را اعدام کنند !
این سردبیر شوونیست مرکزی…
خندیدم، و گفتم : از سردبیر محلی به خبرنگار مرکزی؛عزیز دل برادر، اولاً زندگی در پیرامون مرکزیت منحط و ارتجاعی، آن چنان هم آش دهان سوزی نیست که نبودنش حسرت داشته باشد، در ثانی نوید آذربایجان خار چشم شوونیست ها و فاشیست های دولتی، توقیف شده است، ما خلع سلاح شده ایم.
چند روز بعد به اصطلاح اصلاح طلبان دولتی نزدیک به ششصد نشریه دو زبانه را اعدام کردند، در خفقان دولتی و نبود
نشریات محلی هنوز هم ضایعات مردمی در شهر های تورک نشین به صورت رسمی اعلام نشده است .
روزنامه دولتی پس از مدتی توقیف، فعالیت خود را آغاز کرد، کاریکاتوریست فاشیست اصلاح طلبان از کشور گریخت .
عیسی نظری ژورنالیست و حقوقدان (قاضی بازنشسته)
“آبروی ما تورکها رو بردین”
این پر تکرارترین جمله ای بود که از دو طیف تورک، بعد از اتفاقات بازی تیراختور و پرسپولیس میشد، شنید.
اولین گروه تورکهایی که به سطحی از الیناسیون و آسمیلاسیون رسیدهاند که دست به انکار هویت خویش زده و در هر موقعیتی بر هویت تورکی خود نیز میتازند. اینان شامل افرادی میشوند که در طول سال، تمام تلاش خود را میکنند که ارتباط شان با زبان تورکی و فرهنگ و اجتماعیات تورکی را کاملاً از بین ببرند.
طیف دوم شامل تورک هایی که تحت تأثیر رسانههای فارس زبان و جوسازی های تلویزیون ها و مراکز انتقال اندیشه فاشیزم فارسی قرار گرفته و تمام پروپاگاندا های آنان را حقیقتی محض تلقی میکنند و وارونه شدگی ها را هرگز نمیتوانند و یا نمیخواهند تشخیص دهند و یا به عبارت دیگر عملی که در ذات خویش قبیح است ولی آن عمل حتی در بدترین شکل آن از طرف فارسها یک عصبیت انسانی و فرد خطاکار فارس تلقی میشود ولی همان عمل با شدت کمتر هم باشد مختص ملت تورک است و کلیت جامعه تورکها خطاکارند و شامل همه و مایه آبروریزی همه است.
طیف اول در چنان مرحلهای هستند که کوچکترین عزت نفس ملی در آنها موجود نیست و هیچ نکته مثبت و سازنده از ملیت خویش را قبول نمیکند و بدنبال فرصتی است تا کوچکترین ناهنجاری یا بی اخلاقی در هویت خویش را پیدا کند و با تاختن به آن نشان دهد که او دیگر خود نیست و نمایشی از دیگری شدنش را برای حلقههای قدرت و سلطه به عرصه میگذارد تا بلکه آنان او را در زمره ی فرادستان خطاب کنند و ارزشگذاری برابر را به او بدهند و از زیر بار آن هجم از تحقیر و توهین و پوچ سازی از تاریخ و مفاخر و فرهنگ و اقتصاد و سیاست برهاند. او در اصل فقر ذهنی و عقب افتادگی خود را با تاختن بر هویت خود قابل جبران میپندارد.
طیف دوم اگرچه کشته شدن هوادار و کور شدن چشمان سرباز و یا مصدومیت بیش از دویست نفر از هواداران سپاهان اصفهان در تهران یا نارنجک زنی به صندلیهای تیم تیراختور در مقابل دیدگان مارتین مارتینوتی مدیر امنیتی یوفا را دیده اند و میدانند ولی چون همان مسائل از طریق رسانههای محبوب او تقلیل سازی شده و عادی انگاری جلوه داده شده مهم تلقی نمیشود و مایه آبروریزی نیست. اینان افرادی هستند که تحت تأثیر جو شامل بر کلیت ایران خود را عقل کل و همه چیز دان میدانند و هر در موضوعی با جدیت و قاطعیت تمام نظر میدهند.
طیف اول افرادی از تورکها را بیشتر شامل میشود که بیشتر زیر چرخهای استحاله قرار گرفتهاند و بیشتر در تحت فشار هستند و اکثراً تورکهایی از آذربایجان یا غیر آذربایجانی را تشکیل میدهند که به مرکز نزدیکتر و قدرت آسمیلاسیون در آنجا به مراتب بیشتر است مانند تهران و کرج و قم و همدان و قزوین و…
آنها دوست دارند نمایشی از مطیع بودن و فرمانبرداری داشته باشند و حاضرند فقدان عزت نفس ملی و غرور ملی خویش را جایگزین مخمل بافی ها بکنند.
ولی دسته دوم در سراشیبی حقیقت و دروغ به هنگام رودررو شدن با فاکت هایی که در زاویه دیداری و سنجش او نبوده، سردرگم شده و فرار را بر قرار ترجیح میدهد.
حبیب نگهبان
آسوشیتدپرس نوشت بیش از ۱۰ هزار تورک اویغور استان کوناشهر منطقه خودمختار سینجان چین به اتهامات ارتباط با “تروریسم” زندانی شدهاند.
به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس به استناد اسناد قضایی که از منطقه خودمختار سینجان چین درز کرده، بالغ بر ۱۰ هزار تورک اویغور به اتهام «تروریسم» در زندان به سر میبرند.
بر این اساس، بیش از ۱۰ هزار نفر از ساکنان ۲۶۷ هزار نفره استان کوناشهر در جنوب سینجان به اتهامات غیرواقعی «تروریسم»، «افراط گرایی مذهبی»، «ایجاد ناآرامی و نزاع» به مجازات حبس بین ۲ تا ۲۵ سال محکوم شدهاند.
بنا به گزارش این خبرگزاری، بررسی سوابق قضایی جمعیت استان حاکی از آن است که از هر ۲۵ نفر ۱ نفر زندانی است.
بر این اساس، آمار زندانیان کوناشهر ۱۰ برابر بیشتر از آمریکا که بیشترین جمعیت زندانی را در جهان دارد، است.
- فروش دختران تورکان اویغور در اینترنت توسط چینیها!
- انتقاد فعالان حقوق بشر از گزینش «اسکیباز اویغور» به عنوان حمل کننده مشعل المپیک
اهداف گروه خبری آذتورک خبرلری:
سایت آذتورک خبرلری بطور روزانه و فعال اخبار و مطالب مربوط به حقوقبشر، آذربایجان، جهان تورک، مقالات و غیره…
با اینکه تورکها خدمات بی پایانی به ایران کردهاند. اما رژیمهای مذکور ملت تورک را به دلیل خواستههای مشروعشان بارها سرکوب کردهاند و این سرکوب ها همچنان ادامه دارد.
سایت آذتورک خبرلری صدای فعالین مدنی و حقوق بشری و مدافعان آزادی و دموکراسی ملت تورک و پاسخی به تبعیضها و سرکوبها علیه آذربایجان است.
سرزمین آذربایجان متعلق به ملت آذربایجان است و سرنوشت آذربایجان را ملت آذربایجان تعیین خواهد کرد. حق تعیین سرنوشت از ارکان اساسی ملتهاست و آذربایجان هم از این قاعده مستثنی نیست.
از شما خواهشمندیم، سایت ما را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید و با ارسال فیلم و خبر ما را یاری نمایید.
اگرچه آذربایجان شرقی، رتبه نخست ذخایر معدنی مانند مس سونگون کشور را به خود اختصاص داده است. اما این ذخایر به دلیل خام فروشی انتفاع مالی و درآمدی برای مردم آذربایجان نداشته است.
تشکیل شرکت مستقل مس آذربایجان از مطالبات دیرینه مردم و مسوولان آذربایجان شرقی است. که تاکنون فقط در حد وعده پیش رفته و همچنان خبری از تشکیل آن نیست.
هرچند مسوولان ارشد استانی از امام جمعه تبریز گرفته تا استاندار و حتی نمایندگان مجلس پیگیر این مطالبه عمومی هستند اما پر واضح است. که از سوی مدیران مس، انگیزهای برای تشکیل مس آذربایجان دیده نمیشود.
فعالیت های اکتشافی در معادن استان، آسیبهای زیست محیطی و تخریب گسترده منابع طبیعی را در پی داشته است!
بر اساس تصاویر ماهوارهای که در تاریخ از بهمن ماه ۹۸ به بعد گرفته شده است. حدود ۳۰ هکتار از عرصههای جنگلی قاراداغ در محدوده مس سونگون بر اثر توسعه فعالیتهای معدنکاری این مجتمع، تخریب شده است.
- کل بودجه آذربایجان شرقی معادل ۱۰ روز تولید معدن مس سونگون است که به کرمان می رود!
-
وعده مدیرعامل شرکت مس ایران مبنی بر انتقال حسابهای مس سونگون به آذربایجانشرقی!
اهداف گروه خبری آذتورک خبرلری:
سایت آذتورک خبرلری بطور روزانه و فعال اخبار و مطالب مربوط به حقوقبشر، آذربایجان، جهان تورک، مقالات و غیره…با اینکه تورکها خدمات بی پایانی به ایران کردهاند. اما رژیمهای مذکور ملت تورک را به دلیل خواستههای مشروعشان بارها سرکوب کردهاند و این سرکوب ها همچنان ادامه دارد.
سایت آذتورک خبرلری صدای فعالین مدنی و حقوق بشری و مدافعان آزادی و دموکراسی ملت تورک و پاسخی به تبعیضها و سرکوبها علیه آذربایجان است.
سرزمین آذربایجان متعلق به ملت آذربایجان است و سرنوشت آذربایجان را ملت آذربایجان تعیین خواهد کرد. حق تعیین سرنوشت از ارکان اساسی ملتهاست و آذربایجان هم از این قاعده مستثنی نیست.
از شما خواهشمندیم، سایت ما را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید و با ارسال فیلم و خبر ما را یاری نمایید.
گروه دیگری از تورکهای آهیسکا که در پی جنگ روسیه علیه اوکراین از این کشور تخلیه شده بودند، وارد شهر الازیغ ترکیه شدند.
این افراد از سوی عمر تورامان استاندار و همسرش نشه تورامان، رئیس پلیس و مقامات محلی با گل و پرچم مورد استقبال قرار گرفتند.
این گروه از تورکهای آهیسکا که با هماهنگی وزارت امور خارجه ترکیه از اوکراین تخلیه شده بودند. به الازیغ منتقل و در مرکز اسکان موقت آشاغی دمیرتاش مستقر شدند.
تورامان طی سخنانی گفت که دولت ما با تلاش و موفقیت دیپلماتیک فراوان، تخلیه تورکهای آهیسکا را که به دلیل جنگ در اوکراین در خطر هستند، تضمین کرده است.
وی تاکید کرد که تورکهای آهیسکا جامعهای هستند که در طول تاریخ مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند. آنها مورد آزار و اذیت استالین قرار گرفته بودند. این بار هم با چنین چالشی روبرو شدند. ما همیشه کنار آنها هستیم.
سارا اسکر از تورکهای آهیسکا اظهار داشت که در منطقه جنگی با مشکلات زیادی روبرو بودهاند و امنیت جانی ندارند.
اسکر گفت: خدا از همه راضی باشد، ما واقعا خوشحالیم، خدا برادرمان اردوغان و بقیه را خیر دهد ما در ترکیه احساس امنیت میکنیم و احساس امنیت خواهیم کرد.
اهداف گروه خبری آذتورک خبرلری:
سایت آذتورک خبرلری بطور روزانه و فعال اخبار و مطالب مربوط به حقوقبشر، آذربایجان، جهان تورک، مقالات و غیره…
با اینکه تورکها خدمات بی پایانی به ایران کردهاند. اما رژیمهای مذکور ملت تورک را به دلیل خواستههای مشروعشان بارها سرکوب کردهاند و این سرکوب ها همچنان ادامه دارد.
سایت آذتورک خبرلری صدای فعالین مدنی و حقوق بشری و مدافعان آزادی و دموکراسی ملت تورک و پاسخی به تبعیضها و سرکوبها علیه آذربایجان است.
سرزمین آذربایجان متعلق به ملت آذربایجان است و سرنوشت آذربایجان را ملت آذربایجان تعیین خواهد کرد. حق تعیین سرنوشت از ارکان اساسی ملتهاست و آذربایجان هم از این قاعده مستثنی نیست.
از شما خواهشمندیم، سایت ما را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید و با ارسال فیلم و خبر ما را یاری نمایید.
19 اردیبهشت، روز دانشجوی آزربایجان
فروردین 74، شهرهای ترکنشین اکبرآباد و اسلامشهر در اعتراض به گرانی کرایه مینیبوسها اعتراض کردند. جواب نیروهای سرکوب، دوشکا بود و برداشت ایران از آن صحنه، بهت و حیرت. پاییز 97، فصلنامه پژوهشی مدیریت انتظامی به نقل از معاونت آموزشی نیروی انتطامی نوشت که «بعد از شورش سال 1374 اسلامشهر، یگان بر آن شد تا در نحوه انجام ماموریتهایی که بوسیله سلاح رزمی مانند تیربارگرینف، دوشکا و… بود، تغییر اساسی دهد» و قاسم روانبخش میگوید که بعد از شورش اسلامشهر آقای داوودی، معاون اول رئیسجمهور، سفارش خرید ابزارهای سرکوبی مانند باتوم را به خارج داد.
در چنان فضایی، دانشجویان ترک در اقدامی بسیار جسورانه، به پرسشنامه «طرح فاصله اجتماعی» صداوسیما اعتراض کرده، از محدوده دانشگاهها خارج شده، شعارهای آتشین سردادند تا نوزده اردیبهشت، بعنوان روز دانشجو در تقویم آذربایجان ثبت شود. باقر ساروخانی، پدر جامعهشناسی ارتباطات ایران، در تحلیل آن پرسشنامه مینویسد: «این نوع تحقیق، برای بررسی میزان وجهه اقلیت، مهاجران و بیگانگان در بین اعضای اکثریت، ساکنان و خودیها صورت میگیرد». پس آن پرسشنامه ترکها را، در ایران و تهران اقلیت، مهاجر یا بیگانه دانسته بود که بازتولید داستان همیشگی فارس بودن ایران از دوره دایناسورها و مهاجر و غیرخودی بودن ترکها بود که باعث اعتراض دانشجویان شد.
ذهن ایرانی دنبال عاشورایی میگردد تا عمری برای شهدایش نوحهسرایی کند. برای مثال 28 مرداد عاشورای آنهایی بود که با پررنگ کردن ایرانگرایی و استعمارستیزی، قصد دشمنی با جهان آزاد را داشتند و بعد از عمری مرثیهسرایی به انقلابی آزادیگریز و غربستیز نایل شدند. اگر روز شانزده آذر، آن سه دانشجو در مخالفت با آمریکا پژمرده نمیشد، ذهن ایرانی شانزده آذر را روز دانشجو نمینامید، زیرا دنبال کشته میگردد تا برای زنده نگهداشتاش هفتم، چهلم و سالگرد بگیرد.
ولی در نوزده اردیبهشت کسی کشته نشد و همچنان زنده است. این روز همرنگ عاشورا یا قادسیه نیست. همجنس ملازگرد و فتح استانبولی است که ارکان قدرت را جابجا کرد. مرحوم ملکوتی (امام جمعه تبریز) در نمازجمعه 22 اردیبهشت، اقدام صداوسیما را محکوم کرده، در نمازجمعه 29 اردیبهشت اقدام دانشجویان را محکوم نکرد. برای همین روز چهارم خرداد از سمتش برکنار شد و مجتهد شبستری بجایش نصب شد تا او در اولین نمازش در ششم خرداد، دانشجویان معترض را اخلالگر نامیده و آنها را تهدید کند. این روز برخلاف روز دانشجوی ایران، روز غربستیزی و نفرت از ارزشهای دنیای آزاد نیست، روز مبارزه با نژادپرستی سازمان یافته دولتی است.
مهندس ابراهیم رشیدی (ساوالان)
بیمُخی به نام شعبان میرشکرایی در ضیافت صدا و سیمای ایران، وجود ترکهای ایران را انکار کرده، ما را غیرترکهایی میداند که زبانمان ترکی شده و لابد میخواهد بار دیگر زبانمان را تغییر داده و فارسیزه کند. خواستگاه شهری میتواند از دلایل ترکستیزی آشکار امثال میرشکرایی باشد، زیرا درصد زیادی از ترکهای تفرش تحت فشارهای یکصد سال اخیر، آسیمیله شده و امروزه خود را فارس میدانند و برای همین شعبان قصهی ما، «ترکخواری» را راحت و ممکن دانسته و به احتمال قوی خودش نیز ترک بوده که حالا میخواهد بیهویتی خود را به دیگران نیز تجویز کند.
استالین گرجی بود ولی بیش از روسها با هویت غیرروسهای شوروی مخالفت میکرد. طوریکه لنین در نامهای دلجویانه به بلشویکهای گرجی نوشت که «چنین شهرت دارد، احساس روسی بودنِ غیرروسهایی که خود را روس کردهاند به مراتب غلیظتر از خود روسهاست». با آنکه آن قلدر گرجی، روسی را با لهجه گرجی صحبت میکرد، اما خود را گرجی ندانسته و تکیه کلام همیشگیاش «ما مارکسیستهای روس، ما کمونیستهای روس» بود.
ناپئلون هم از جزیره کرس بود و خود را عضو ملت اَبَرفرانسه میخواند و هیتلر اتریشی نیز خود را اهل ابرآلمان میدانست. کنت آرتور دوگوبینو و نیکلا شوون هر دو فرانسویی بودند که نظریات نژادپرستی آلمانی در آثار آنها ریشه دارد. با این مفروضات شاید میرشکرایی و اکثر شوونیستهای ایرانی، غیرفارس و از گروه فرودست جامعه هستند که برای فرار از رنج تحقیر، خود را به رنگ دیگران درآورده و میخواهند راه خودشان را به دیگران تحمیل کنند، که راهیان جهنم دنبال دوستانی برای خود خواهند بود.
از نظر چنین افرادی تنها یک ملت و یک زبان وجود دارد و آن هم، مال فرمانرواست و دیگران کوتولههایی هستند که باید تبعیت کنند و ترکهایی که حاضر به تبعیت از چنین کو-تولههایی نیستند از بیخ و بُن انکار میشوند. اکثر اینها بیهویتهایی هستند که چشم دیدن هویتهای دیگر را ندارند و میخواهند با ذوب شدن در دیگری، عذاب بیهویتی خود را تسکین دهند که باز تسکین نمییابند. وگرنه چه دلیلی داشت که به دیگران نسخه هویتی پیچیده و بگویند که ترکها چه هستند و چه نیستند.
اسلامگراها همیشه میگویند که «اسلام این نیست که هست، آنی است که نیست» و شوونیستها میگویند که «ترکها این نیستند که هستند، آنی هستند که نیستند» و نباید باشند و باید به همان جهنمی بروند که ما رفتهایم.
ابراهیم رشیدی- ساوالان
نمینnamin نام یکی از شهرها و شهرستان های استان اردبیل است که در شرق و در مسیر اردبیل – آستارا واقع گردیده است. جمعیت خود شهر در سال ۱۳۳۰ش، ۴۴۶۹ نفر بوده و زبان مادری ساکنان آن ترکی و مذهبشان شیعه است. شهر نمین طبق آمار سرشماری نفوس و مسکن در سال ۱۳۸۵ش بالغ بر ۱۰۴۵۶نفر می باشد که از این تعداد ۵۰۱۸ نفر مرد و ۵۴۳۸نفر آن را زن تشکیل می دهد.
نمین به گردنه حیران، تونل آغزی، تونل حیران و آبگرم باصفای مئشه سویی و فندقلو (فیندیقلی) نزدیک می باشد. در نمین ساختمان صارم السلطنه نیز جزو آثار تاریخی است. اماکن باستانی و قدیمی زیادی در اطراف نمین و شهرستان نمین وجود دارد. نویسنده کتاب تاریخ آذربایجان شرقی، نام نمین را برگرفته از نام یکی از طوایف ترک میداند که همان نایمان بوده و در چندین کتب و خریطه، بصورت نامین نوشته شده است. در کتاب های تاریخی، در مورد منطقه نمین، نام ویلکیج بیشتر استفاده شده است. ویل در لغت به معنای مکان و جایگاه آمده است. به احتمال زیاد واژه ویل صورت تحریف شده بیل است که قدمت تاریخی و لغوی هزاران ساله دارد و ما در مبحث تسمیه شناسی اردبیل، آنرا به حد کافی توضیح داده ایم.
نمین در منابع عصر قاجار و سفرنامه ها هم به صورت نامین آمده است. پسوند دوم نامین یا نمین، این می باشد که در ترکی به معنای پناهگاه، لانه، ماوا، مسکن، آشیانه و خانه است. نام یا نم و یا نای ربطی به نم و به معنای خیس ندارد. همچنین نام به احتمال ناو بوده است که در نتیجه کثرت استعمال و خواست کاتب به صورت نامین و سپس در دهه های اخیر و بعد از حاکمیت رضاشاه، تبدیل به نمین گردیده است. ناو نیز به معنای محل عبور آب است که واژه ناودان نیز از آن ساخته شده است. پس نامین (نمین) علاوه بر اینکه اسم طایفه ای ترک بوده از لحاظ جغرافیایی و طبیعی نیز چنین است. منابع و گزارشات و کتاب های تاریخی تا قبل از کودتای انگلیسی رضاخان پالانی، نمین را به صورت نامین ثبت نموده اند. بعد از حاکمیت اوست که طبق معمول سیاست نژادپرستانه اش، آن شهر را به صورت نمین ثبت و ضبط کرده اند. ناو در اسامی متفاوت دیگری نیز بکار برده شده که یکی از آنها ناو اوستو (نو اوستو) مراسم مخصوص بعد از چرشنبه سوری و دریاچه نو اور (نئور) میباشد.
مطالعات ژاک و هانری دومورگان در منطقه، در سالهای ۱۹۰۱ – ۱۸۹۰ – ۱۸۸۸م به انبوه آثار دُلمن ها و سنگ افراشته اشاره می کند. وجود این دلمن ها در لنکران و نواحی مرزی و اطراف نمین، موید این واقعیت است که اقوام بومی قبل از مهاجرت باصطلاح آریایی ها، در این نواحی زندگی می کرده اند. برخی محققان روسی نیز به این موضوع تاکید دارند. ژاک دومورگان در تحقیقات خود اشاره میکند حتی در قرون گذشته، ساکنان محلی، این دلمن ها و گورها را شکافته و فلزات بدست آمده را در اردبیل به فروش می رساندهاند. لازم به توضیح است که ابنیه های ابتدایی که با تخته سنگ های بزرگ و بدون استفاده از ملات ساخته می شد، تحت نام عمومی دلمن شناخته می شوند. در نتیجه تجزیه و تحلیل به وسیله رادیو کربن معلوم شده که تمدن فرولتیکی در این ناحیه مربوط به ۸۵۰۰ – ۶۰۰۰ سال قبل از میلاد است. که این تاریخ، هزاران سال قبل از تهاجم باصطلاح آریایی ها به این منطقه است.
منصورجدی
انتحار فرهنگی
جستاری بر: «من خودم تورکم»! دیر زمانیست که دیده می شود بسیاری از خائنان به زبان و هویت آذربایجان، از خود آذربایجانی ها و ترک ها هستند، و این باعث سلب اعتماد، بدبینی به هم، سلب انگیزه فعالیت و ضربه به توسعه آذربایجان شده و به تبع آن خیانت به توسعه ایران نیز تلقی می شود، چرا که توسعه هر منطقه ای، می تواند در رشد کلی کشور سهم داشته باشد، ولی علت چیست که یک ترک زبان، با تمام وجود هویت خود را انکار می کند؟ علت چیست که یک ترک زبان با تمام وجود فرهنگ خود را انکار و از فرهنگ دیگری حمایت می کند؟ موسیقی خود را انکار و از موسیقی دیگری حمایت می کند؟
این بحث فرق می کند با از خودبیگانگیِ (alienation) افراد که در آن وضعیت، فرد (passive) بوده و غیر فعال است، و این لاجرم به دلیل فرایند آسیملیاسیون (assimilation) رخ داده است، که ناشی از توانایی شناختی پایین در پردازش مفاهیم هویتی مربوط به فرهنگ خویشتن می باشد، فلذا در ازخودبیگانگی فرد علیه زبان و هویت خود واکنش افراطی ندارد، بلکه فقط آن را انکار می کند، یا نمی داند که دچار چه فرایندی شده است، مثلا ناخودآگاه سعی می کند بدون لهجه باشد، پسوند های ترکی را از شناسنامه خود حذف می کند و یا به فرزند خود زبانی غیز از زبان مادری خود را یاد می دهد، به این حالت خودآگاهی (self-awareness) ضعیف یا هویت هنجاری (normative identity) نیز اطلاق می شود، هویت هنجاری یعنی پذیرش بی چون و چرای هر آنچه به فرد اطلاق کرده اند، و ناشی از هوش پایین و مهارت های شناختی ضعیف است.
اما نوع دیگری از از خودبیگانگی وجود دارد که می تواند برای توسعه کشور و جوامع تهدید آمیز باشد، این گروه فعال (active) هستند و گویی زندگی خود را وقف کرده اند که زبان ترکی و هویت آذربایجانی را نابود کنند، که بدان انتحار یا خودکشی فرهنگی (cultural suicide) گفته می شود. برای نمونه ترک زبان هایی که برای ترک ها جک میسازند، ترک زبان هایی که تاریخ آذربایجان و حتی وجود آن را انکار می کنند، ترک زبان هایی که از زبان ترکی نفرت دارند! و معمولا برای توجیه تمام کشتارهای فرهنگي خود می گویند «من خودم تورکم!». این افراد در طی فرایند هویت یابی خود دچار سرگشتی و سردرگمی هویتی شده و برای دست یابی به هویت هنجاری، هویت قبلی خود را دفن کرده و سرکوب کرده اند (ترک بودن)، و هر جا که هویت قبلی سعی در برون آیی داشته باشد، این افراد به صورت افراطی تری مجدد علیه آن واکنش نشان داده و سعی در قتل آن هویت دارند (خودکشی فرهنگی).
این افراد در واقع از خودشان نفرت دارند، نه از زبان و فرهنگ خودشان؛ برحسب نظریه سبک های هویت برزینسکی (Berzonsky’s identity style) افراد با توانایی شناختی پایین، دارای هویت معلق یا در هنجاری به جای هویت اطلاعاتی هستند، و هر آنچه در دسترس بود را به عنوان هویت خود قبول می کنند، یا بهتر بگوییم هر آنچه به انها دیکته شده بود را قبول می کنند. برای مثال به راحتی محتوای کتب تاریخی را قبول می کنند، هویتی که به آنها عرضه می شود، هویت برتری یک قوم و یک زبان می باشد، هویتی که هرگونه لهجه داشتن در آن تقبیح می شود، هویتی که ترک ستیزی در بدنه آن جای دارد!
در طول زمان این فرد احساس می کند هویت خودش (ترک بودن)، عامل نابودی هویت ساختگی خودش (فارس بودن) می باشد، لذا سعی می کند با تمام وجود هویت واقعی خودش را نابود کند، تا هویت ساختگی دومش آسیب نبیند! از سوی دیگر به خوبی می داند که برای اینکه هویت دومش (فارس بودن) را تقویت کند، بایستی با آنها (قومیت گراهای افراطی و آنتی ترک) همراهی کند، لذا برای جلب محبوبیت آنها هر روز بیشتر بر آذربایجان و ترک ها می تازد، و حتی ممکن است تمام عمر خود را وقف ترک ستیزی کند! تا نقاب خود را از دست ندهد، گویی کسی که خود دزدی کرده است، به صورت افراطی از قوانین شدید علیه سرقت حمایت می کند، تا لو نرود که او هم دزد است! (نوعی مکانیزم دفاعی)، او از افتادن نقاب خود واهمه دارد، نقابی که پشت آن را سال ها پیش به دست خویشتن کشته است.
حجت محمودی – روانشناس