آیا ایران قربانی ترور کسروی شده است؟!
ترور کسروی و تاوان اجتماعی آن
در خاطرات آیت الله مستجابی چنین آمده است:«در نجف حین تحصیل با نواب صفوی آشنا شده بودم. با سید مجتبی نواب صفوی قرار گذاشتیم که بیاییم تهران با احمد کسروی و چند تا از علمایی که بعد از مشروطه منحرف شده بودند بحث و مناظره کنیم. آمدیم ایران با آشیخ باقر کمرهای بحث کردیم. اطراف این شیخ را کمونیستها گرفته بودند. بعد از چند روز بحث قانع شد. دیگران هم به همین منوال، خیلی زود راه افتادند اما کسروی نه ؛ روزی که برای بحث رفتیم سراغ کسروی هر سه نفر ما را یک لقمه کرد. آدم کارکرده و بسیار باسوادی بود. وکیل هم بود. با همه آن حرارتی که نواب صفوی و ما داشتیم، ما را یک لقمه کرد. یاران نواب چند تا جلسه دیگر هم گرفتند و بعد دیدند فایده ندارد و حریفش نمی شوند. بالاخره رفتند و او را کشتند. بار اول که نواب اقدام کرد کسروی کشته نشد. بار دوم سید حسین امامی کار را تمام کرد. در راهروی دادگستری۲۴ضربه چاقو بهش زد و البته چند تایی هم گلوله».
این چند خط بخش تلخی از تاریخ عبرت آموز معاصر ماست که نشان می دهد ما چه راه سختی از اعماق تصلب تا به امروز پیموده ایم.
اما تاسف بار تر از عمل ترور که توسط چند متعصب خشونت طلب رخ داد واکنش جامعه و رفتار خواص پس از قتل کسروی بود.
فردای واقعه برخی علماي نجف به تهران تلگراف زدند و خواستار آزادی فوری عاملان ترور شدند. كاشاني و دیگر حامیان معنوی فداییان اعلاميه پخش كردند که درصورت محاکمه ضاربین دست به اقدامات جدي و اساسي خواهند زد.
دادگستری(بعنوان نماینده دستگاه سلطنت) علاوه بر اینکه راپورت زمان و مکان دادگاه کسروی را به فداییان داده بود، هیچ محافظتی از کسروی نکرد. چندی پس از ترور هم تحت فشار علما طی یک دادگاه نمایشی حکم به برائت فدائیان داده شد و برادران امامی آزاد شدند.
بازاریان ثروتمند علاوه بر اینکه وثیقه کلانی برای آزادی قاتلین مهیا کردند در خيابان نقل و شيريني پخش كردند و گوسفند سر بريدند. بخشی از عوام و طبقات سنتی هم تعداد زیادی سند برای آزادی برادران امامی به دادگستری بردند.
اما تاسف بارتر از همه واکنش روشنفکران بود!
جز اندک مقالههایی در روزنامههای چپگرا، قتل کسروی با سکوت محض رسانهها، سکولارهای روشنفکر و نواندیشان مذهبی و حتی ملی گرایان مواجه شد. قتل یک پژوهشگر، زبان شناس و مورخ ملی گرا، اندیشمند خردگرا و منتقد نظام فکری- فرهنگی معیوب ایران(و نه صرفا نظام مذهبی) [آخرین و بزرگترین و عمیق ترین مصلح اجتماعی ایران ] که اتفاقا معتقد به زدودن بددینی ها بود در سالهایی که بانگ مشروطه خواهی، حکومت قانون و نوگرایی ملی و مذهبی در هر محفل روشنفکری بلند بود نمی توانست بدون تاوان باشد.
تاوان این سکوت و همراهی را جریان روشنفکری و کل جامعه ایران بعدها با ضرباتی که از واپس گرایان خورد به سختی پرداخت کرد. برای جامعه ایران نیز سکوت در برابر حذف روشنفکران به رویه ای مرسوم بدل گشت و روشنگری به خاموشی گرایید.
درضمن کسروی با داشتن اندیشه ای بسیار روشنگرانه و صدها نقطه ی قوت، یک اشتباه بزرگ و نقطه ی ضعفی هم داشت که آنهم آذری شمردن زبان ترکی در ایران بود که مورد نکوهش ترک زبانان ساکن ایران و بخصوص همشهریان تبریزی خود قرار گرفت و بعدا پشیمان شد و اظهار ندامت کرد.
پی نوشت:
ما ایرانیان از این حجم مصیبت و فاجعه که این سالها بر این ملک و ملت رفت بهت زده ایم. به واقع ما چه گناه بزرگی کرده ایم؟ ما چه حق عظیمی را ناحق کرده ایم؟ در پیشگاه تاریخ کدام وقت سوی حقیقت ایستاده ایم؟
« ما ایرانیان با جهل خویش چه بر سر خویشتن آورده ایم. اگر ما میخواهیم بیماریهای ایران را به شیوهای سیاستمدارانه درمان کنیم، میبایست بر منبع ناخوشی- یعنی تودهها- تمرکز کنیم. باید مردم را از اندیشههای فاسد رهایی بخشید و در آنان عشق به کشور را القاء کرد، و غریزه پیشرفت اجتماعی را در آنها برانگیخت، به آنها آموزاند که برای اهداف جمعی از خود گذشتگی کنند و آنان را در قالب شعور ملی متحد ساخت.»
احمد کسروی
گفتنی است علت عدم حمایت دستگاه سلطنت از کسروی این بود که وی همان قاضی بود که حکم به رفع تصرف رضاخان از املاک مردم حاشیه تهران داد و رییس دادگستری رضاشاه برای خوش خدمتی او را منتظر خدمت کرد اما کسروی در پایین این حکم نوشت: «من منتظر خدمت نمی مانم، این خدمت است که باید منتظر من بماند !»
و اکنون بیش از هفتاد سال است که خدمت، منتظر یک کسروی مانده است!
محمد کوراوند