اگر مشروطه هم نبود، حتی با تداوم سلسله قاجار، بازهم آسمیله میشدیم
یک جامعه مترقی و معاصر هرگز در مقابل جامعهای عقبمانده فرهنگ و زبان خود را از دست نمیدهد. وقتی امکانات فرهنگی و رفاهی یک مملکت در پایتخت جمع شود طبیعی است که فرهنگ عمومی و آداب معاشرت مردم پایتختنشین رفته- رفته مورد تحسین و توجه مردم دیگر مناطق کشور قرار میگیرد.
روزگاری که در روستاهای پیرامونی ایران جوانان بیکار ملیتهای غیرفارس لباس برای پوشیدن و جوانی کردن نداشتند، در تهران همسن و سالان همین جوانان لیسانس و دکترا میگرفتند و همین تفاوتها که جملگی از توزیع فقر در بین ملیتها و تقدیم ثروت و امکانات آموزشی و بهداشتی برای ملت فارس در زمان حکومت قاجار و پهلوی باعث شد جوان پیرامونی تا دم مرگ نیز احساس کند یک سر و گردن تفاوت فرهنگی با پایتختنشینان دارد و به این راحتی نمیتواند ادعای مساوات و برابری نماید.
روزگاری که جوانان تهران با لباسهای شیک و ادکلنهای معطر در کافهها تفرج میکردند، جوانان ملیتهای غیرفارس در بهترین شرایط به سیر کردن شکم خود و خانواده خود می اندیشیدند.
عقب ماندگی یک ملت صرفا متأثر از ممنوعیتها نیست، چینش طبیعی ملیتها در کشور و چینش امکانات توسط ساختارها عواملی است که، یک ملت را به حال و روزی میآورد تا با پای خود سراغ آسمیله شدن برود.
می بینیم عدهای حکومت پهلوی را عامل آسمیله شدن ملیتها میدانند و عدهای جنبش مشروطهخواهی را و شاید عدهای هم میرزا حسن رشدیه را که چرا مدرسه نوین آورد تا امروز در آن مدارس فقط فارسی تدریس شود.
و چرا مشروطه آمد که امروز به نفع ملیت فارس تمام شود؟!..
سوال این است اگر حکومت قاجار تا امروز میماند و تسلیم مدارس نوین میگشت، آیا بازهم در مدارس آذربایجان به تورکی درس داده میشد؟!.
حکومت قاجار که پایتخت را به سمت زندگی لاکچری میبرد و دقیقا درهمان برهه صدای تحقیر قومیتها از زبان درباریان به زبان ملت فارس جاری میشد.
عینالدوله از زبان مظفرالدین شاه مینویسد: «راضی نشوید مملکت دستخوش الوار و شاهسئونها شود».
جملات تحقیرآمیزی که از دربار پهلوی و بیت جمهوری اسلامی شنیده نشد.
حال روشنفکر آذربایجانی میآید چپ و راست مشروطه و ملت فارس را میکوبد و بعضا آرزوی انتقام در سر میپروراند که مشروطه خواهی ما را بدبخت کرد!.
شاهزاده تورک دربار قاجار اولین کتاب شوونیستی با عنوان «نامه خسروان» مینویسد! چرا که نگاهش به تهرانِ متموّل بود که پدرانش آباد کرده بودند نه روستاهای تبریز که غرق در فقر و گرفتاری بود.
شاهزاده تورک هم، به فارس بودن فخر میکرد. حال مشروطه هم نمیآمد، این شاهزاده هرگز کتاب «تورک قاغانلاری» نمینوشت که هزار سال پیوسته بر ایران حکومت کردند.
درد ملیتها دردی است که در درون ملیتها حل شدنی است نه با هجمه به تاریخ و مدرنیته شدن و مشروطه و غیره.
آیا در مقابل یک ظلم و تبعیض تاریخی حکومتها، توان ارتقای خودباوری و بازیابی فرهنگ ملیتها در درون آن ملیتها را داریم یا نه؟!.