شادی سراسری پس از پیروزی تراکتور؛ پدیدهای فراتر از فوتبال
پیروزی تیم فوتبال تراکتور (تراختور) موجی از شادی و شعف را از تبریز، زنجان، اردبیل و ارومیه تا تهران و قم، در میان شهرهای کوچک و بزرگ آذربایجان و حتی فراتر از آن، ایجاد کرد.
آنهایی که تراختور را میشناسند، میدانند این تیم در ۲۵ سال گذشته تنها یک باشگاه ورزشی نبوده، بلکه به عرصهای برای تقابل پنهان میان حاکمیت مرکزگرای شیعه و مردم تورک آذربایجان تبدیل شده است و با وجود جمعیت انبوهی از هواداران پرشور، همیشه نوعی نبرد پنهان سیاسی و امنیتی در پشت پرده بازیهای تراختور جریان داشته است.
پس از رویدادهایی نظیر تجمعات سرکوبشده در قلعه بابک و اعتراضات مردمی علیه تحقیر فرهنگی، اقتصادی و زبانی آذربایجان در نیمه اول دهه ۸۰ شمسی، دستگاههای امنیتی از جمله اطلاعات سپاه و سپاه قدس، باشگاه تراختور را به عنوان ابزاری برای تخلیهی کنترلشده هیجانات ملیگرایانه و شناسایی چهرههای فعال در جنبش ملی آذربایجان قلمداد کردند. این تیم، که کارخانه مادر آن توسط نهادی وابسته به سپاه خریداری شده بود، با حمایت نسبی نهادهای امنیتی مواجه شد و هیات مدیره تیم را افرادی چون سردار کریمیان (فرمانده وقت سپاه عاشورا) و سردار غفور کارگری (فرمانده معاونت جاسوسی منطقه قفقاز سپاه قدس) تشکیل می دادند.
اما عشق مردم به زبان مادری، هویت ملی/اتنیکی و سرزمین آبا و اجدادی، فراتر از برنامههای کنترلی نهادهای امنیتی پیش رفت. تراختور به بستری برای بازتاب مطالبات هویتی و عدالتمحور ملت آذربایجان تبدیل شد؛ جریانی که در برابر مرکزگرایی و ایرانشهریِ فاشیستی ایستادگی کرد و حقوق خود و دیگر ملتهای تحت ستم را فریاد زد. محبوبیت تراختور از تبریز فراتر رفت و دل میلیونها انسان هویتخواه را در سراسر کشور فتح کرد؛ تا جایی که حتی دستگاههای امنیتی نیز ناچار به واگذاری تیم به بخش خصوصی شدند تا از هزینههای ناکامی در کنترل آن بگریزند.
هواداران، فارغ از مالک باشگاه، مسیر خود را ادامه دادند. در میان پیروزیها و شکستهای گاه ناعادلانه، شعارهایی مطرح شد که خواستههای ملت آذربایجان و دیگر تورکان ایران مانند آموزش به زبان مادری، حفظ محیط زیست، مقابله با غارت منابع و… را بازتاب میداد. گاه نیز، برای شوک وارد کردن به جریانهای فاشیستی، شعارهایی جنجالی نظیر «خلیج عربی» سر داده شد تا نشان داده شود تحریف اسامی جغرافیایی چه نتایج تلخی در پی دارد.
در نهایت، تراختور شکوفا شد، زود هنگام قهرمان جام گردید و شور و شوقی وصفناپذیر سراسر آذربایجان و ملل تحت ستم غیرفارس و باشگاههای فوتبال پیرامون را دربر گرفت. در این میان، دو عکس از پرچمهای جمهوری آذربایجان و ترکیه در پاسخ به پیامهای تبریک بسیار از آن سوی مرزها و نشانهی پیوند عاطفی مردم با جهان ترک و آرمان آذربایجان متحد سبب شد بغض حسادتآلود مرکزگرایان ترکیده و واکنشهای عصبی آنان برانگیخته شود. بیشک ملت آذربایجان، پس از دههها تجربهی تحقیر، بهسوی بیداری ملی و واگرایی سوق داده شدهاند. اما پرسش اینجاست: علت این واگرایی چیست؟
پاسخ روشن است: واگرایی بیدلیل نیست. نه جمهوری اسلامی، نه جریان ایرانشهری نمیتوانند خود را پشت مفاهیمی چون «دشمن» و «بیگانگان» پنهان کنند. آنچه امروز شاهدش هستیم، نتیجهی سیاستهای تکملت سازی پهلوی از ملل ساکن در جغرافیای ایران، تحمیل زبان فارسی و سرکوب هویتهای ملی غیرفارس است. سیاستهایی که در جمهوری اسلامی نیز استمرار یافته و حتی قوانین حداقلی مانند اصل ۱۵ قانون اساسی نادیده گرفته شدند.
این یک هشدار جدی است: آذربایجان در مسیر واگرایی قرار گرفته است. اگر امروز به مطالبات نخبگان و طبقه الیت آذربایجان توجه نشود، یقینا این شکاف گسترده تر خواهد شد و نتیجه ای جز تجزیه ایران، بعنوان یک کشور چندملیتی نابرابر نخواهد داشت.
وضعیتی که شاید برای خیلیها تلخ بنماید، اما باید آن را بعنوان یک راه حل سیاسی در برون رفت از تمامیتخواهی و ناعدالتی اتنیکی پذیرفت.
نویسنده: علی رضایی/ سرهنگ اخراجی حفاظت-اطلاعات سپاه اردبیل