در میان گفته های پدرانمان جمله ای داریم که اَیری اوتوراق، دۆز دانیشاق.
در آذربایجان ایران، ما مسئلهای به نام «پانتورک» نداریم؛ پانتورک یعنی اعتقاد به اینکه کل دولتهای تورک و کل تورکان به زیر یک پرچم و یک دولت فراگیر جمع بشوند، چنین موضعی برای یک آذربایجانی غیر مأنوس و نامربوط است.
از استان اورومچی چین تا استان بزرگ آلتای روسیه تا ناف اروپا، همانند کمربندی دور جهان، تورک بوده زیر یک پرچم بودن اینها اولاً غیر ممکن و در ثانی غیر سودمند بوده و یک جنگهای حداقل صد ساله لازم است که حکومتگران تورک را از سریر قدرت به زیر کشیده و چنان موقعیتی بتوان آفرید.
مسائل مورد درگیر ملت آذربایجان{جنوبی} فعلاً انتخاب نام فرزندان خود، نام انتخاب محل کار و نام محله زندگی
خود است.
اخیراً کتاب قطور چاپ شدهای به من هدیه شده که اسامی تغییر یافته تورکی به فارسی می باشد!
در ثانی جنبش هویت طلبی ملت آذربایجان، جنبشی رو در رو با افراد بوده ( فیس تو فیس) و هرگز با هیچ دولت خوب و بد و یا تورک و فارس تماس و ارتباطی ندارد.
▪️در مسافرت به اروپا و تبیین دیدگاههای خودمان، همشهریهای میزبان در سالنهای شهرداریهای کشورهای اروپائی به دفعات اعلام کردند: سالنهای شهرداریها از مهمانان به شکل پرداخت بهای بلیط های رفت و برگشت کمک می کنند؛ که من می گفتم، من خودم بهای بلیط را پرداخت کرده ام و هرگونه کمک خارجی حتی در سطح شهرداری را نیز نمی پذیریم.
▪️مسئله ما احقاق حقوق ملی و انسانی خودمان در کشورمان ایران است، اراجیف پان تورک نه قابلیت و انطباق موضوعی دارد و نه شکلی، و متهم شدگان به این امر نه از این کلمه سودی می برند و نه زیانی، مشتی پف کرده های یوز پلنگی صرفا برای شادی روح مردگان اسطوره ای خود، داستان سرائی می کنند!
▪️پس از امر پوچ پانتورکی، اتهام دیگری که در افواه مخالفان ما زیاد تکرار می شود، تجزیهطلبی است. من اعتقاد دارم که تجزیهطلبی، خاص مرکزیت برای قطعاتی در پیرامون است، مثلا بخش مرکزی ایتالیا برای تجزیه جنوب آن کشور از جمله سیسیل فعالیت می کنند و صراحتاً نیز خود را جدا بافته از جزایر سیسیل می دانند.
اصولا بر اساس همان اَیری اوتوراق و دۆز دانیشاق، آنچه بخش پیرامونی علیه بخش مرکزی، جنبشی بوجود آورد و خواهان جدائی از مرکز کشور باشد؛ در عالم سیاست و جغرافیای جهان ما، استقلال طلبی است، مانند آنچه در اسپانیا و یا ایرلند می گذرد.
این امر هم توسط ملتها تصمیم گرفته می شود و نه افراد خاص ( استقلالطلبان ).
تنها استقلالطلبان هم نیستند، برخی به فدرال طلبی مایل هستند، صریحاً استقلالخواهی را زیانبخش دانسته وبه فدرالیسم معتقد هستند.
بخشی هم که من و همراهانم هم جزو آنها هستیم، نه به استقلال و نه به فدرالیسم، حتی اعتقادی نداریم؛ ما حق و حقوق ملی و انسانی خود را در همین یک پارچگی و اتحاد تمامی ایالتها و ملل ممالک محروسه ایران می دانیم و می خواهیم.
فرق ما با دیگر گروه های نامبرده این است که، ما مملکت ایران را قابل اصلاح به برابری ملی و انسانی ما بین خود (پیرامون) و مرکز می دانیم، ولی آنها این را رویاپروری ما می دانند و معتقد هستند که بدون داشتن یک دولت ملی خاص خودمان امکان معماری سرنوشت ملت خود را نخواهیم داشت.
▪️آقایان مرکزگراها، آقایان روشنفکران مرکز و عمدتاً فارسها، برای یکی بودن باید فداکاری کرد، بد هم باشیم باید هموطن نامیده شویم؛ انسان موجود پیچیدهای است، اینهمه بیگانه و بیگانه پرست نامیدن هموطنان در دراز مدت از آنها، همانی را می سازد که شما بلا انقطاع می نامید.
من با صداقت کامل مسائل مطروحه را طرح کردم تو خواه ملول و عصبانی شوی و خواه عبرت بگیری.
خواستم مشکل را بگویم که بتوانی حل کنی و الا با توهین و اهانت به جائی نمی رسی.
دوتا خاطره برای اثبات موضوع دارم برای رعایت مینیمال نویسی آن را به بعد موکول
می کنم، هفته یا روز دیگر.
اَیری اوتوراق، دۆز دانیشاق
🖌: عیسی نظری- حقوقدان(قاضی بازنشسته) و ژورنالیست مستقل