امروز 19 آبان، شانزدهمین سالگرد درگذشت صفرخان قهرمانیان، یکی از قدیمیترین زندانیان سیاسی جهان و نماد مقاومت مردم آذربایجان در مقابل حکومت جور و استبداد میباشد.
صفرخان در سال ١٣٠٠ شمسی در روستای شیشوان عجبشیر به دنیا آمد. نام مادرش، گوهر تاج و پدرش محمد حسین بود. به علت فقدان مدرسه در محل زندگی بالاجبار مدت ٧سال پیش میرزاهای روستا گلستان و بوستان وازاین قبیل خواند. خودش میگوید “… به علت اینکه زبانم تورکی بود، چیزی ازآنها عایدم نشد.” پس از آن وارد مدرسهای در عجب شیر شد ولی تنها توانست دوره ابتدایی را به پایان برد.
صفر نوجوان برای گذران زندگی خانواده به کار کشاورزی پرداخت. درآن موقع بخش زیادی از حاصل کار دهقانان نصیب مالکان میشد، دولت و ژاندارم هاهم حامی آنها بودند. مالکین عملا صاحب اخیتار جان و مال وناموس دهقانان محسوب میشدند. صفرخان خود گفته است: “… امروزظلم وستم وتجاوز به ناموس، فردا خبر از دردهای دیگر، هر شب ما با درد تازهای سر به بالین میگذاشتیم واین رنج های روحی بود که آنروز ها مرا به مبارزه علیه این بی عدالتیها کشاند.”
این زمان گه مقارن بود با شهریور ١٣٢٠، ورود متفقین به ایران وتبعید رضا شاه از کشور، صفرخان ٢٠ بهار را پشت سر گذاشته بود، با اوج گیری مبارزه دهقانان علیه خوانین و دولت که دیگر از قدرت چندانی برخوردار نبود، بسیاری از روستاییان منطقه برای کوتاه کردن دست اربابان، مسلح شده بودند. در این ایام صفرخان که عضو حزب توده بود، همراه عده ای ازهمرزمان به فرقه دموکرات آذربایجان پیوستند و به عضویت آن درآمدند.
صفرخان درسال ١٣٢۴ ازدواج کرده ثمره این ازدواج دختری بودکه صفرخان درتولد ونامگذاری او حضور وشرکت نداشت. نام او را مهین گذاشتند، زنی که در سالهای زندان تنها ملاقاتی صفر خان بوده است. صفرخان دارای سه نوه با نام های بهروز و بیتا و سارا است . دردوره ای که فرقه دموکرات آذربایجان حکومت را در آذربایجان دردست داشت، صفرخان در ارتش فرقه درجه سروانی داشت. درپی تهاجم خونین ارتش شاه به آذربایجان و شکست فرقه دموکرات، دوره دربدری واسارت صفرقهرمانیان آغازمیشود. مدتی درمنطقه آذربایجان وسپس درمناطق مرزی ایران و عراق بسر میبرد ودر عراق گرفتار و به زندان اربیل فرستاده میشود، موقعی که ازبده بستان های دولتهای ایران وعراق در تعویض پناهندگان و زندانیان دوسوی مرز باخبر میگردد، از زندان اربیل فرار و به طرف مرزرفته وارد خاک ایران میشود.
صفرخان پس از مدتی زندگی مخفی در ایران توسط مامورین و جاسوسهای حکومت شناسایی و رو ز١٨ اسفند ١٣٢٧ در اورمیه دستگیر و پرونده وی به دادگاه نظامی فرستاده میشود. دادگاه نظامی دوبار رای به عدم صلاحیت خود میدهد و یپگیری پرونده به دادگستری احاله میشود ولی با اعمال نفوذ مالکین و فئودالها که هنوز عطش انتقامشان پس ازاین همه کشتار فرو کش نشده بود و به چیزی جز حکم اعدام وی راضی نبودند، پرونده مجددا به دادگاه نظامی عودت داده شد.
در آذر ماه ١٣٢٩، صفر خان در دادگاه نظامی به اتهام قیام مسلحانه علیه امنیت کشور وبراندازی نظام به اعدام محکوم گردید. وپس از ۵ سال بلا تکلیفی و انتظار ودلهره اعدام، سرانجام درسال ١٣٣٣ حکم اعدام وی به جبس ابد تقلیل یافت.
صفرخان تا سال ١٣٣٧ در زندان های آذربایجان بسر میبرد و دراین سال به زندان مخوف برازجان فرستاده میشود. مهندس مهدی بازرگان، عزت الله سحابی ، دکتر شیبانی و افسران سازمان نظامی حزب توده نیز مدتی با صفرخان در برازجان همبند بودهاند. آنها تا سال ١٣۴٧ در زندان برازجان زندگی پر مشقتی را ازسر گذراندند و در آبان ١٣۴٧ به زندان قصر تهران منتقل گردیدند. صفرخان سالهای زندگی در زندان برازجان را سالهای مرگ تدریجی میدانست و درسال ١٣۴۶ در برازجان بود که پس از ٢٠ سال اسارت برای اولین بار، دخترش همراه کودک شیرخوارهاش را دید.
دوره ده ساله سوم زندان را صفرخان بیشتر در زندان های تهران ،قصر و اوین گذراند دراین دوره فضای زندان های شاه تغییر جدی کرده بود. زندان ها انباشته شده بود ازجوانانی که شور وشیدایی دیگری داشتند و دوره آرامش زندانها به پایان رسیده بود. وقایع بیرون زندان تاثیر بلاواسطهای بر رفتار زندانبانها میگذاشت واین، بر بیتابیهای زندانیان می افزود. صفرخان میگوید “… در این دوره گروههای مختلفی مثل چریکهای فدایی خلق، مجاهدین خلق، آرمان خلق، گروه فلسطین، ستاره سرخ ، طوفان ، ساکا، گروه اباذر، حزب ملل اسلامی ، هیئت موتلفه وخیلی از گروههای دیگر در زندان بودند من به همه جنبش های مبارز چه مذهبی و چه غیر مذهبی احترام میگذاشتم”.
این گوناگونی و فراوانی شور واشتیاق مبارزه ومقاومت دردوره اخیر زندان در نگاه وخاطر صفرخان دلیلی بود برحقانیت پایداری وی دراین بیست وچندسال. صفرخان وهمبندان، این سالهای پر تب وتاب زندان را پشت سرگذاشتند و پایداریشان را به مقاوت میلیونی مردم کشو ردرماههای انقلاب پیوند زدند .
و سرانجام صفرخان در ۴ آبان ١٣۵٧ پس از تحمل ٣٢ سال زندان ،همراه بسیاری از همرزمان، به نیروی توانای مردم اززندان شاه رهایی یافتند. محل سکونت صفرخان با هجوم بی سابقه مردم روبرو گردید.
صفرخان علیرغم مناسبات گسترده اش در دوران آزادی، ازغوغاگری های سیاسی پرهیز میکرد. او در سال های بعد از انقلاب روابط دوره زندان را حفظ و محترم داشت ولی نخواست و نگذاشت مورد بهره برداری گروهی قرار گیرد. در مصاحبه اش گفته است “… وقتی که دستگیری ها شروع شد وحزب توده را گرفتند یک بار مرا ۵ – ۴ ساعتی بردند وبازجویی کردند. عمویی میگفت که از همه ما می پرسیدند که این صفرخان عضو کمیته مرکزی است ؟ وآنها هم جواب میدادند نه با ماهمکاری نکرد. البته عضو افتخاری بودم”
صفرخان در مصاحبه ای گفته است:
“… برای من درک کلام زیبای آزادی هنوز امکان پذیر نیست. بعد از٣٠ سال ، این آزادی غیر مترقبه است. من مدیون مردم هستم… من این آزادی را که به کوشش مردم به دست آمده ، گرامی میدارم”.
صفرقهرمانیان (صفرخان) مظهر مقاومت مردم ایران علیه ستم و بیداد صبح روز شنبه ١٨ آبان ۱۳۸۱ در سن ٨١ سالگی در بیمارستان ایرانمهر به علت بیماری سرطان ریه درگذشت.