این بار داشتم با ماشین کوهنوردی می کردم. با ماشین از روستاهای متعدد از جمله شیندیر شامی. امیر آباد .گون دوشمه ین و چیر آپپا گذشته و به منطقه ای رسیدم که قوتو گولو می گویند. قوتو گولو یکی از منطقه زراعی یاستی بولاق از توابع مشکین شهر است. یعنی از لحاظ جغرافیایی مرزی ما بین مشکین شهر و اردبیل است. قوتو گولو منطقه ای است که با حالت تقریبی بزرگ هم نباشد. کوچک هم نیست. این منطقه تقریبا هموار را از چهار جهت کوهها به حصار خود گرفته اند.
سالهاست که عادت به معنای لغوی کلمه ها رغبت نشان می دهم. علاوه بر مفهوم لغوی قوتو گولو که می تواند دریاچه مقدس باشد. قصه روباه و تازه عروس و گرگ را در این دریاچه فلک زده به دست انسان را از آبا و اجدا خود شنیده بودم. از دور به چیل گزی نگاه می کنم. اوجاقی است در بالای کوه، که درقسمت زیرین آن روستای گامیش اؤلن قرار دارد. نگاهی به دیواره های پا بر جا مانده از این دریاچه می کنم . به دنبال جوابی برای ذهن خودم هستم. تنها نامی که مانده برای این منطقه قوتو گولو است. گول در زبان ترکی به معنای دریاچه و یا جایی که در آنجا آب جمع شود.
انسانی داشت علوفه درو می کرد. یواش یواش نزدیک آن شده و در مورد این دریاچه تنها به نام مانده را از آن مرد مسن پرسیدم. با حسرت گفت: روزگاری اینجا پر از آب بود. چندین روستا از آب آن استفاده می کردند. آبهای این دریاچه از چشمه های بالا تامین می شد. روزی شخصی به نام فلانی چشمه ها را در بابت یک قوچ فروخت و آب هم از آب تکان نخورد. یعنی در آن زمان کسی اعتراضی نکرد. یعنی مردم فکر می کردند آب این دریاچه هیچ وقت تمام نخواهد شد. وقتی که آب چشمه ها به جایی می رفت. و چشمه ها به تملک دیگران افتاده بود و دریاچه هم یواش یواش از خود آب کم می کرد و در نهایت آب آن قدر کم شد و کم شد. در نهایت خشک و خالی شد.
آری اینجا روزگاری دریاچه بود. شخصی آن را به قوچی فروخته بود. بعد از خشک تا آمدیم اعتراضی کنیم. عده کمی برای اعتراض جمع شدند. یعنی در حقیقت برای اعتراض اکثریت ترس از زندان داشتند. ما هم زورمان نرسید دریاچه خشک شد و تبدیل به خاطره شد. ما هم نتوانستیم با عده قلیل کاری بکنیم. عده ای آن را فروخت. و عده ای هم چوبش را خورد. اگر آب آن چشمه ها به اینجا سرازیر می شد. دیگر دریاچه قوتو گولو نمرده بود.
بحث اورمو گولو نیز به مانند بحث فوق است. باید اعتراف کنم دغدغه اصلی بیشتر دوستان چنین مبحثی نیست. بلکه سیاست بازی پدر ما را در آورده است. زمانی که آقای خود بودیم. یعنی از درون خودمان را اداره می کردیم. فراخوانهایمان هم جواب مثبتی می داد. اما حیف که افسارمان بد جایی گیر کرده است.
مسئله بحث دریاچه اورمو هم به مانند بحث فوق است. اول سد بندی کرده و به قوچی می فروشند. عده قلیل هم اعتراض کرده و با ضرب و شتم به زندان می برند. بعد اکثریت هم دکان نقدسازی باز کرده و عده قلیل را به سخره می گیرند. تا بیایی زمینه ای برای پیشبرد این حادثه پیدا کنی. عده ای هم با عجله ، یعنی از قافله عقب نمانند. یعنی از مقام لیدری و جایگاه خود پس کشیده نشوند. خیلی راحت و با عجله یک فراخوانی می دهند. کار فیصله پیدا می کند. به نظر نگارنده برای پیشبرد هر کاری زمینه ای باید اندیشیده شود. زمینه ای که بتوان مسئله کار از کار گذشته را تا حدودی سر و سامان داد. ساماندهی فکری ما در حواشی سیاست بازی چرخیده است.
اول از همه چیز به قوچی می فروشند. بعد برای احیای آن کارشناسی تعیین می کنند و آن کارشناس هم از خود اراده ای ندارد و چون اراده ای ندارد نمی تواند کار بهتری انجام دهد. یا به عنوان مثال بودجه ای تعیین می شود. آن بودجه هم در سر راه بر اثر اتفاقات کولاکی بودن راه مسیر خود را گم کرده و سر از جاهای دیگر در می آورد.
وقتی که کهنسالان حوالی اورمو در مورد دریاچه می پرسی. می گویند در اینجا با کشتی از این طرف به آن طرف می بردند. انسان با خود می اندیشد و می بیند. بیشتر کشتیها فلک زده با دست انسانها شده اند. بیشتر کشتیها مثل عزیزی از دست داده در کنجی نشسته به حال و هوای این دریاچه زار زار گریه می کند.
بیشتر داریم حقیقت تاریخی این دریاچه را در خاطره ها پیگیری می کنیم. حال این دریاچه ۹۵ درصدش به کما رفته است. و تبدیل به کویری شده است. که فقط داریم حسرتش را می خوریم.
اول می آیند سد بندی می کنند. یعنی مناطق بالاییها از آن استفاده می کنند. بدون اینکه به عواقب ناهنجار پایینی فکری کرده باشند. بعد وقتی که کار از کار گذشت و اشتباه پشت اشتباه تکرار شد. آن وقت با اندیشه پوپولیسمی سعی در سر گرم کردن افکار عمومی در می آیند. حتی برای اینکار اگر کسی اعتراضی بکند. سخت در هم می کوبند. دلیل بر اینکه برای اشتباه از ما بهتران حق سوالی وجود ندارد. چون آنها از ما بهترانند. صاحب این ملک و زمین. و ما هم رعیتیم. و رعیت هم حق هیچ سوالی را ندارد.
و اگر از مسول خطاکار در مورد اشتباه وافرش سوال کنی. مستوجب گناه کبیره می شوی.