قسمت/2
ا.م دیاکونوف نیز می¬نویسد: اگر حتّی برخی از تصاویر و تماثیل اساطیری لرستان را نزدیک به مضامین اوستا بدانیم باید از نظر دور نداشت که تکوین کیش اوستایی از نفوذ معتقدات دینی پیشین ساکنان غیر ایرانی و ماقبل ایرانی عاری نبوده است. ولی شکّی نیست که شمایل¬های مذهبی که در نقوش ماننائی و لرستانی تصویر شده به طور کلّی با کیش اهوره¬مزده(به تعبیر آقای دکتر نوبری: اومروزموزدا) و تعلیمات زرتشتی ارتباط ندارد.
ادیان قدیم گوتیان و لولوبیان و کاسپیان کماکان وجود داشتند و تقریباً بلاتغییر میان بخش غیرایرانی ساکنان ماد در قرن¬های نهم و هشتم ق.م رایج بودند. وجود رسوم مزبور در آئین زرتشت و اینکه خاستگاه این آیین سرزمین گوتیان و لولوبیان و ماننایان بوده به وضوح بیانگر آنست که آیین مزبور در طول اعصار در قلمرو همدان و آذربایجان کنونی و بطور کلّی بر اساس آیین شامانیستی نیاکان ترکان و تحت شرایط اجتماعی ویژه¬ای بوجود آمده است. از اوایل قرن هفتم قبل از میلاد با پدید آمدن دولت و ملّت واحد ماد مرکزی و اندکی پیش از آن به تدریج نطفه¬های آیین زرتشت در میان اقوام ماد مرکزی و ماننا بوجود می¬آید و با اَشکال گوناگون در میان قبایل مختلف مادی ـ ماننایی انتشار می¬یابد. به نظر برخی دانشمندان قدیم از جمله ابوریحان بیرونی، زرتشت در همین دوران می¬زیسته و موطن وی نیز آذربایجان بوده است. به نظر و.ب هنینگ، زرتشت در واقع بین سال¬های 630 الی 541 ق.م می¬زیسته است.(یعنی در دوران فرمانروایی مادها) «ابن اثیر» نیز تقارن زمان زندگی زرتشت را با دوران مذکور تأیید نموده است. در همین زمان بود که زرتشت دین خود را پایه¬ریزی کرد و ظهور زرتشت ابتدا در آذربایجان بوده و این حوادث 700 سال قبل از میلاد مسیح (ع) بوده است.»
به همان دلیل است که حتّی در زمان حاکمیت دولت ساسانی که زرتشتی¬گری را به تدریج به عنوان آیین رسمی کشور اعلان کرد، آتشکده¬ی اصلی در پایتخت آتروپاتن(آذربایجان) قرار داشته است. در آذربایجانی بودن زرتشت تقریباً بسیاری از علما و دانشمندان متّفق القولند. زرتشت آیین خود را در آذربایجان تبلیغ نموده و با کاهنان که نخستین رهبران زرتشتی¬گری (آیین¬های کوچک محلّی) بودند مخالفت نموده و سرانجام آیین او نه از سوی ویشتاسب شاه پارس، بلکه از طرف آستیاک شاه ماد، مورد توجّه واقع شده و این پادشاه دختر خود را به سپیتامه داده و او را ولیعهد خویش نموده و آیین او را(یعنی دین زرتشتی را) آیین رسمی دولت ماد ساخت و در نهایت نیز سپیتامه نه بدست ارجاسب تورانی، بلکه بدست کوروش شاه پارس کشته شد.
این تحریف در زمان اردشیر بابکان شاه ساسانی انجام شده و در نوشته¬های مورّخان بعدی راه یافته است. محقّقان محلّ تولّد زرتشت را اورمیه، شیز، مغان، ساوالان و یا ری دانسته¬اند. همه¬ی این نواحی در آن عهد جزو قلمرو(ماد) آذربایجان بود. پلینیوس مورّخ رومی (23ـ 79میلادی) که باستانی است، زرتشت را از اهالی ماد دانسته است. از میان علمای اسلامی ابن خردادبه، بلاذُری، ابن فقیه، یاقوت حِمَوی، شهر اورمیه را زادگاه زرتشت می¬دانند. حتّی در نزدیکی اورمیه در روستایی به نام «امبه قبری» وجود دارد که اهالی محلّ آن را مزار مادر زرتشت می¬دانند. تبلیغ دین زرتشتی توسط خود زرتشت در کوه ساوالان حالت تقدّس یافتن آن کوه عظیم و اینکه قبر زرتشت در آنجا قرار دارد و یا اشاره به ارتّه و باز مقدّس نامیده شدن آن که معروف به شهر مقدّس شده معنی اصلی واژه بئل و بیل یعنی شهر و قصبه و روستا، موضوع و مفهوم اردبیل را آشکار و عیان می سازد. متن اوستا مؤیّد آن است که بخش مهمّی از حوادث دوران زرتشت در قلمرو چیچست (دریاچه اورمیه) یعنی در جغرافیای آذربایجان کنونی روی داده است. زبان اصلی آذربایجان در زمان زرتشت هر چه بوده زبان گاثاها هم به همان زبان بوده است. زیرا هر دینی به زبان بومی آن محلّ وارد می¬شود. چنانکه اگر در عهد زرتشت زبان اهالی آذربایجان فارسی بود در آن صورت دیگر نیازی به ترجمه¬ی اوستا به زبان فارسی در عهد ساسانیان وجود نداشت. زهتابی معتقد است که زبان گاثاها نه پارسی باستان بلکه زبان ماننایی آن عهد بوده است. و ما در فوق به نقل از ابوریحان بیرونی آوردیم که زرتشت کتابی آورد که ابستا خوانده می¬شد و آن به زبانی متفاوت از زبانِ همة امت¬ها بوده است.
دقیقاً به این خاطر پارت¬ها در بیرون راندن سلوکی¬ها موفق شدند که اولاً پرقدرت و جنگجو بودند، ثانیاً مورد حمایت مردم بومی منطقه از ترکستان تا غرب ایران و آذربایجان بودند چونکه آنها شبیه همزبانانشان و مردمان بومی منطقه بودند. طبق گفته¬ی بهار «در اوستا به توران و تور اشاره شده و قسمت¬هائی از اوستا به آن قومِ معروف اختصاص دارد.» و این هم دلیلی بر ارتباط زرتشت و اوستا با مردمان التصاقی زبان تورانی باستانی است.
رابطه تقدّس کوه ساوالان و اردبیل شهر مقدس، آتش و اوجاق با ادیان باستانی آذربایجان در کتیبه ها و متون باستانی
منصور جدی