در جریان انقلاب مشروطیت، مردم آذربایجان رشادتهای زیادی از خود به نمایش گذاشت و با خون خود مشروطیت را دوباره به ممالک محروسه باز گرداند. اما ارتجاع داخلی به رهبری سیدضیاالدین طباطبایی و رضاخان میرپنج، با حمایت انگلیس با کودتایی قدرت را بدست گرفته بتدریج بعد از چالشهایی چند، بالاخره رضاخان بر مسند اقتدار تکیه کرده بساط شاهنشاهی مورد دلخواه خود و استعمار را به راه انداخت و آذربایجان تاوان مشروطه خواهی و مبارزات ضد استبدادی خود را پرداخت و رژیم دیکتاتوری پهلوی از آن انتقام گرفت. چنانکه مستوفی استاندار منفور و یاوه گوی استعمار در آذربایجان میگفت:
آذربایجانیها ترک اند. یونجه خورده مشروطه گرفته اند، حالا نیز کاه می خورند و ایران را آباد می سازند.
در خصوص تبعیضات نسبت به آذربایجان، خسرو آراسته در مقاله ای در آن زمان می نویسد:
آذربایجان قبل از دوره اخیر(دوره رضاشاه) چشم و چراغ ایران بود ولی اکنون خرابه ای بیش نیست. با اینکه سنگینی بیشتر از مالیات به دوش ما تحمیل می شد کمتر به آبادی شهرها و راحتی مردم آذربایجان توجه می گردید. انحصار تجارت، به آذربایجان بیش از سایر نقاط ایران لطمه و صدمه زد. ما بیشتر از همه گندم می کاشتیم، خودمان نان جو می خوردیم.
در اسناد تاریخی آن زمان آمده است که:
در تابستان ۱۳۱۹ غله آذربایجان را که خرواری ۳۵ تومان الی ۴۰ تومان در محل قیمت داشت، آقای مستوفی استاندار وقت بدون اینکه به احتیاجات مردم تبریز اعتنایی نموده و یا به تذکرات آنها دایر به تامین آذوقه شهر تهران ترتیب اثر بدهد، به زور سرنیزه از قرار خرواری ۱۴ تومان خریده و تماما به مرکز حمل کردند. در فصل زمستان شهر تبریز به گرسنگی گرفتار و بی آذوقه ماند. ناچار غله گندیده و چند سال مانده گرگان را که تماما متعلق به املاک اختصاصی رضاخان بود، از راه آستارا به تبریز حمل و از قرار خرواری ۶۰ تومان به خورد مردم بیچاره دادند و چون نان این گندمهای فاسد غیرماکول بوده و در عین حال گران و کمیاب و پیدا نمی شد، هزاران فقیر و بدبخت، مریض و یا از گرسنگی قربانی اغراض مستوفی شدند. غله حمل شده از گرگان بقدری فاسد و غیرماکول بود که قسمتی از جو آن را فرمانده ارتش تبریز نپذیرفته و شرحی به استاندار نوشته بود که: بعلت فاسد شدن، اسبهای ارتش هم نمی خورند. مستوفی در حضور جمعی با نهایت بی شرمی چنین گفته بود: (باکی نیست. حالا که اسبهای ارتش نمی خورند، می دهیم… تبریز بخورند).
بله تداوم این توهینات و تحقیرات و بی عدالتیها توسط دست آموزهای جوانتر مکتب رضاشاهی باعث گردید که خون مردم غیور آذربایجان بجوش آمده و صبرش تمام شود و در نهایت با اعتراضات و قیام های متعدد از جمله قیام ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ش حماسه آفریده نارضایتی و ضدیت خود را با رژیم شاهنشاهی پهلوی ابراز نمایند.
منصور جدی