به همه دوستان، مخاطبان سلام عرض می کنم از مباحث اسلاملیق و تورکلوک به قسمت شانزدهم و از حکمت ملّی تورکی اسلامی به حلقه چهارم رسیدیم
حکمدارین خلق اؤزه رینده حاقّی اولدوغو کیمی
خالقین ده اونون اوزه رینده عینی درجه ده حاقّی واردیر
رعیت اونون حقوقونو قبول ائتمه لی دیر
حکمدار دا رعیّتین مالینی و جانینی قورومالی دیر
دو حکمت فوق قسمت پایانی نوبت پیشین بود و سر آغاز قسمت جدید. یوسف خراسانی خالق قوتادوغو بیلیک، حکمت ملی تورکی اسلامی ، ۱۰۰۰سال پیش در جامعه تکلیف مدار، از حقّ به مفهوم امروزین سخن می گوید از حقوق دو سویه مابین حاکم و رعیّت سخن می راند و آن حقّ را یک حقّ طبیعی و بشری به رسمیّت می شناسد. حقّی که از انسانیّت انسان و بشر بودن وی برخاسته است. بدین معنا حکمت ملّی تورکی اسلامی از بن و پایه به مفهوم مدرن، سکولار است. سکولاریسم به مفهوم دنیوی دیدن امور بدوا از مفهوم حقّ آغاز می شود در کنار حقّ الهی و ماورایی و متافیزیکی یک حقّ انسانی، این جهانی و فیزیکی را هم به رسمیّت می شناسد به عبارت دیگر سکولاریسم یعنی آدمیان واجد یک سلسله و زنجیره ای از حقوق هستند که از هیچ دینی و مذهبی برنخاسته است از جمله حقوق فیمابین حاکم و مردم. این تصوّر در فلسفه جدید غرب که سکولاریسم را جمع کردن دین از ساحت اجتماع معنا می کند یک ترسه دوشونجه یا خطای معرفتی است این پدیده مبارک به مفهومی که گفته شد متعلق به حکیم تورک مسلمان، یوسف بالاساغونلو است.
البته فلسفه جدید غرب پروژه به رسمیّت شناختن حقّ بشری از ۴۰۰ سال پیش شروع کرد حقوقدان، سیاستمدار هلندی گروسویس برای نخستین بار سال ۱۶۴۵ میلادی در کتاب جنگ و صلح از حقّ طبیعی سخنی به میان آورد به دنبالش جان لاک با قراردادهای اجتماعی از راه رسید و از دولت ها خواست به قراردادهای اجتماعی پایبند باشند به دنبال جان لاک، کانت آلمانی در پی رسمیّت حق طبیعی، از حقّ آزادی انسان سخن گفت و به دنبال کانت مونتسکیو با روح القوانین پدید آمد و اعلام کرد ما به آخرین تجربه بشری در حکمداری به نام دموکراسی رسیده ایم باید به ملل دیگر که بیشتر منظورش شرق و جهان اسلام و جهان تورک و عرب بود به زور توپ و تفنگ آن را صادر کنیم . و به دنبال وی فیخته و دیگران آمدند.
صدور دموکراسی آنها همان اندیشه استعمار، استحمار، استضعاف و استثمار بود. یوسف خراسانی به حقّ بدیهی و طبیعی و بشری و انسانی فارغ از دین فیمابین حاکم و مردم رسیده بود هم حکمدار تورک مسلمان آن حقّ را می پذیرفت هم مردم تحت حاکمیّت . اگر چنین نبود سنگ روی سنگ بند نمی شد. وی بمثابه فیلسوف، با افکار و اندیشه ها و مفکوره فارابی، ابن سینا و ابوریحان بیرونی هر سه اندیشمند تورک مسلمان آشنا بود و با حرمت و احترام از آن بزرگان یاد می کرد. قوتادغو بیلیک سراسر سربه سر حکمت است و نصیحت. به زبان خاقانیه زبان دربار قره خانیان نوشته شده است زبانی بوده فاخر و ویژه دربار. اگر به تاریخ نیم نگاهی افکنیم گؤک تورک ها جایشان را به اویغورها، اویغورها جایشان را به قارلوق ها، قارلوق ها جایشان را به قره خانیان می دهند همه این تغییر و تبدیل در منطقه جغرافیایی متعلّق به تورکان مسلمان رخ می دهد. از مرز چین تا خزر و بالکان چندین صد سال اینان حکم رانده اند نخستین امپراطور قره خانیان بیلگه آنچور قادر خان بود . با غزنویان، سلجوقیان و قره ختاییان نیز مناسبت های ویژه داشتند. در تعریضی بر تفکّر چپ اندیشان یا سولچولار امپراطوران، بشریّت را از کوچ مداوم نجات بخشیده و جامه مدنیّت و حضاره و یکجانشینی بر آنان پوشانده اند و این ممکن نبود مگر با تامین امنیّت جادّه ها و مسیرهای تجاری ، خصوصا جادّه ابریشم که به دست تورکان مراقبت و مدیریت می شد. به قره خانیان آل توران، آل افراسیاب نیز گفته می شود قهرمان افسانه ای آنان آلپ آرتونقا بود که پاره ای محقّقان، اؤغوز خان و پاره ای دیگر افراسیاب دانسته اند.
قره خانیان، سامانیان را ساقط کرده اند. ساسانیان یا همان سوسون ها که نه امپراطوری بلکه ملوک طوایفی بودند باج گزار امپراطوری تورک خزر بودند از این دو حادثه شگفت تاریخی سقوط سامانیان به دست قره خانیان و باج گزاری ساسانیان برای خزرها در آثار و کتب شعوبیه کلاسیک کمتر سخنی به میان آمده است. یوسف خراسانی با وام گرفتن پاره ای مصطلحات از دین اسلام و سوار کردن موسیقی بر ان و چیدن مروارید وار آن در آن حکمت نامه تورکی اثری فاخر و بی نظیر نگاشته است کتاب وی با هیچ کتابی قابل قیاس نیست زیرا در نوع خود یونیک و تک است. کتب دیگر عموما پس از وی باقی خوار و ریزه خوار خوان وی هستند. برای نخستین بار واژه الله از عربی و قرآن توسط وی به جهان تورک منتقل گردیده است و در کنار کلمات مقدّسی چون تانری، تانگری،بایات و …نشسته است.
دیگر کلمه ای بیگانه و اجنبی تلقّی نگردیده است. یوسف خراسانی برای همه انسان ها در رسیدن به سعادت راه را از چاه با حکمت نشان می دهد کتاب او سنگ نشان سعادت است. قلبش برای همه انسان ها فارغ از رنگ و زنگ می تپد از سلطان گرفته تا انسان های ساده . در قوتادوغوبیلیک سخنانی عمیق نهفته است فی المثل: بیلیک لیک سؤزو یورگه سوف تک تورور*آخیتسا سوفونگ یئرده نعمت بولور/
/ اوقوش قایدا بولسا اولوغلوق بولور*بیلیک کیمده بولسا بدوقلوق آلیر
گؤر آرسالان بولوبرسا ایت قاباشی*بو ایت یارجا آرسلان بولور اؤز توشی
یعنی سخن حکیمانه بسان آب است با جاری شدنش در زمین نعمت می آفریند می آورد. تفکّر، فرزانگی می آورد آدم دانا بزرگی را به دست آورد. اگر شیری جسور رهبر سگان ترسو شود سگان با تأسّی از شیر، شیرانی گردند. بی جهت نبود فارابی یکی از صفات رییس یا همان رییس جمهور امروزی را شجاعت و جسارت می داند این حکمت ها تنها ذرّه ای از اقیانوس حکمت تورکی اسلامی هزار سال پیش بوده است. قوتادغوبیلیک، قدیمی ترین رمان جهان است که حامل حکمت است. در آن رمان گوندوغدو همان شخصیّت نخستین نماد توره است و پادشاهی است حافظ توره و توره دان و در پی گسترش عدالت. کسی که مابین خوب و بد فرق نهاده و هر کدام را به فراخور مجازات یا مکافات دهد. به عالمان حرمت نهاده و با آنان در در مشورت در آمده است. وزیر وی شخصیّت دوم رمان است به نام آی تولدو شخصی فکور دنیادیده مجرّب و محنّک امّا در کمال ناباوری زود می میرد و شاه در پی جایگزینی آن آمده و یکی از فرزندان وی را به نام ا ؤگودولموش، یعنی تربیت شده یا ستایش شده یا همان محمّد (شاید تمثیلی از حضرت محمّد نبی ص باشد) را بر جای وی می نشاند او تمثیلگر عقل و عقلانیت و راسیونالیته است. او هم بسان پدر خردمند و بادرایت است وظایف امیر و خزینه دار و دبیر و قشون را معیّن می نماید وظایف تمام صاحبان مناصب را می نمایاند. چون اهل دین و دیانت است به چشم اسلام هم در امور نظر دارد. در حقیقت در سخنان اوگودولموش با مفکوره یوسف خراسانی در خصوص اسلام و وسعت معلومات و احاطه بر معارف آشنا می شویم.شخصیّت پایانی اودقورموش یا بیدار شده بازگشته است او برادر اوگودولموش است بدوا زاهدی بیش نیست که به ترک دنیا مشغول است در اثر مباحثه با برادر از مقام زهد عدول نموده به مقام رفیع و منیع عرفان و عشق می رسد به تعبیر مولانا: زاهد با ترس می تازد به پا*عاشقان پرّان تر از برق و هوا میان راه رفتن زاهدانه با پریدن عاشقانه بسی فرق است. سرانجام فلسفه عملی یا حکمت به عرفان منتهی می گردد. اما عرفانی قادر به حلّ مشکلات اجتماع عرفانی فعّال نه منفعل، عرفانی حرکت آفرین جنبش زا نه عرفانی تخدیری و افیونی.این سخنان در میان این شخصیّت ها به صورت نمادین همگی سخنان خود یوسف خراسانی است. در حقیقت ما در لابه لای حکمت ها، با اندیشه رهبری اجتماع، مدیریت جامعه آشنا می شویم.
در تدبیر قشون می گوید: بال های پرواز دهنده رییس، قشون وی هستند همچنان که پرنده بی بال و پر، نای پریدن ندارد رییس هم بدون قشون قادر به انجام امور نیست. سیم و زر را از قشون دریغ داشتن، شکست اجتماع است زیرا قشون خود دارایی و ثروت اجتماع است . بدون قشون گویا اجتماعی نیست. یا فی المثل در جایی دیگر می گوید: ظلم آتشی شعله ور است هر کس نزدیکش شود می سوزاند. چکیده و زبده فلسفه نظری، فلسفه عملی یا همان حکمت است. حکمت قاعده های محکم خلل ناپذیر، نگهدارنده اداره و مدیریت جامعه به شمار آیند. ملّتی که حکمت نداشته باشد با حکمت مانوس نباشد اهرم نگهدارنده ندارد به هر جنایتی دست زند فلسفه جدید غرب، عاری و تهی از حکمت است.
فلسفه ملّی تورکی اسلامی با مفکوره حکمت ملّی تورکی اسلامی وقتی در آمیزد هومانیتار می شود و می تواند چهار میلیون سوری را پناه داده و تامین و تطعیم و تعلیم نماید. فلسفه جدید غرب عاری از حکمت، در دوران عثمانی وقتی ارمنی به قتل عام تورکان مسلمان در دست زدند وقتی ارمنی در جنگ نخست قره باغ به سلاخی آذربایجانی ها مشغول و مشعوف بودند حامیشان بودند. به یاغیان و غارتگران کوردی چون سمیتقو بال و پر دادند جیلوها وقتی تورکان آذربایجان را سر می بریدند و می سوزاندند پشتیبانش شدند. تورکان اویغور چین که به وقیح ترین اعمال از بدیهی ترین حقوق محرومند از حاکمیّت چین حمایت کردند. فلسفه جدید غرب عاری از حکمت با توسّل بر بیو تروریسم ژنتیکی، مخالفانشان را از میان بر می دارند . با آدمیان الان کاری کنند که دو سال بعد بمیرد. اینان در تعریف ارسطویی از انسان که حیوان ناطق بود نطق را برداشتند برای خوب سخن گفتن.
از مکاتب و ایسم های جذاب و دلبر سخنراندن امّا در عمل و پراتیک از هر حیوانی خصلتی برداشتند از خوک شهوت، از روباه مکر، از کفتار مرده خواری و چشمدر سفره و ثروت دیگران دوختن، از مار ریا و تزویر، از عقرب نیش و گزش، از موش، نفاق، از جغد قطعنامه های نحس و شوم، از کلاِغ دزدی و از خفاش دشمنی با نور. به چنین فلسفه ای از زبان مولانا باید خواند: چون تو خفاشان بسی بینند خواب *که جهان ماند یتیم از آفتاب. پایان سخن با ابیاتی حکیمانه در نعت پیامبر اسلام به پایان می بریم:
1.خلقین ان سئچیلمیشی،آداملارین یاخشی¬سی*سئوگیلی پیغمبری ربّیم گؤنده¬ردی
2.قارانلیق گئجه¬ده او ،خلق اوچون مشعل ایدی*اطرافا ایشیق ساچدی، سنی¬ده نورا بویادی
3.او، تانرینین سنه گؤنده¬ردیگی دعوتچی ایدی*اونون سایه¬سینده دوغرو یولا گیردین، ای قهرمان
4. او، آتاسینی آناسینی فدا ائتدی*یگانه دیله¬گی امّتی ایدی، اونا یول گؤستردی
5.بوتون امتی اوچون قایغی چکردی*اونون قورتولوشونو دیله¬یردی، رحمتلیغینی ایسته¬یردی
6. عملی صالح، قیلیقلی انسان ایدی*خوش مذاق، صاف اوره¬کلی و خوشرفتار ایدی
7.حیا صاحبی، مهربان، سخاوتلی، الی¬آچیق ایدی*قارا یئرده، ماوی گؤی ده عزیزایدی
8. تانری اونا چوخ قیمت وئریردی*او بوتون باشچیلارین باشچی¬سی ایدی
9. الهی منیم کؤنلومون سسینی دینله*محشر گؤنو منی سئوگیلی پیغمبرله بیرلیکده دیریلیت.