ناسیونالیست های معاصر و شعوبیان زمان ما در حالی حکومت ترک صفوی را به بیگانه بودن متّهم داشته و کلّی رذایل به این سلسله منتسب می کنند که استقلال و بازتعریف کشور خود بعد از نُه قرن اضمحلال را به این سلسله مدیون هستند. گروه مورد اشاره با وجود گذشتن سه قرن از پایان عصر صفوی هنوز هم میراث خوار ارث های مادّی و معنوی صفویان هستند.
این گروه بی توجّه به تأثیرات صفویان در اقتدار و حاکم ساختن مذهب تشیّع در ایران به این مذهب تفاخر می کنند. اصفهان با آثار و ابنیۀ صفوی ادّعای نصف جهانی دارد و در نبود این آثار از اصفهان جز ده کوره ای گمنام چیزی بر جای نمی ماند. مؤمنین روزگار معاصر و عقبۀ اعتقادی آنها هنوز هم ایّام محرّم را با شعر «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» محتشم کاشانی شاعر نامدار عصر صفوی عزابندی می کنند.
برخوردار نبودن صفویان از حمایت ملّی معنایی جز ارزیابی گذشته با معیارهای روشنفکران امروزی ندارد. این چه محرومیّت از حمایت ملّی است که حکومتش دویست و پنجاه سال به درازا می کشد و حکومت لابد برخوردار از حمایت ملّی زندیّه با احتساب دوران سرگردانی جانشینان کریم خان به نیم قرن هم نمی رسد.
این گروه بی هیچ خجلتی از میلیون ها هم وطن ترک، پیوسته بر طبل بیگانه انگاری ترک می کوبند و نمی دانند با بیگانه انگاری ترک به دست خود ضمن تخریب بنیان وحدت ملّی مردم ایران، بر اشغال هزار سالۀ ایران از سوی ترک و زیر دست این قوم بودن و ذلالت قوم خود مهر تأیید می زنند.
نبودن عنصر ایرانی در مرکزیّت سیاسی و نظامی یا فعال مایشاء بودن ترکان در امور ایران هم جز یک تف سربالا چیز دیگری نیست و نشان می دهد ایرانیان مورد نظر این گروه جز یک اقلیّت ناتوان و وارفته چیز دیگری نبوده اند.
اینان در حالی عَرَب زدگی عصر صفوی را می کوبند که خود الهه های عرب زدگی هستند و در دوران معاصر می بینیم که فرنگی مآب ترین ناسیونالیست های ایرانی دوران معاصر از سیّدحسن تقی زاده گرفته تا محمّدعلی فروغی و برخی دیگر به مخالفت با سره نویسی فارسی برخاسته و از لزوم استمرار حضور لغات عربی در فارسی سخن می گویند.
سرکوب فرهنگ و ادب فارسی در این دوره هم یک دروغ بزرگ است. دوران ضعف و فتور شعر و ادب فارسی قبل از صفویّه آغاز گشته بود و بعد از صفویان هم ادامه یافت. تنها تفاوت عصر صفوی با اعصار قبل و بعد از خود؛ روی خوش نشان ندادن به مدّاحی و تملّق بود. در سایۀ این رفتار برخی شاعران که جز مدح و تملّق و گزافه گویی هنر دیگری نداشتند، در پی یافتن مشتری تملّق و گزافه راه سرزمین های دیگر را پیش گرفتند.
توصیۀ شاه تهماسب صفوی به محتشم کاشانی برای پرهیز از سرودن شعر مدحی در حق شاهان و سرودن قصاید در شأن حضرت علی(ع) و امامان معصوم و توقّع صله از ارواح طیّبۀ آنان و سپس از شاهان صفوی؛ دقیقاً بیانگر این رویکرد است. مع الاسف وقتی گروهی برای محکوم کردن یک سلسلۀ ترک که هم کار کرد و هم بدهکار نوشعوبی ها شد؛ حرفی برای گفتن ندارند از سر ناچاری به تخیّل و توهّم و جعل روی می آورند، تا در محکومیّت صفویان و دیگر سلسله های ترک که بودن خود در هزار سال گذشته را مدیون ایشان بوده اند؛ مهمل ببافند.
دیگر مشکلات ذکر شده از جانب نوشعوبیان وطنی علیه صفویان هم خالی از عیب و نکته نیست. ایشان صفویان را به منافق بودن متّهم می دارند. آنها می توانند منافق بودن صفویان را به اخلاص زندیان یا پهلویان ببخشند. یقیناً مضار و رذایل موجود در زمان این دو سلسله هم پروندۀ قطوری را تشکیل می دهد.
نوشعوبیان می توانند رونق ادبیّات عامیانۀ مذهبی و نه ادبیّات فاخر در زمان صفویان را با رونق ادبیّات ماندگار فارسی در روزگار معاصر به تعبیر خودشان «یئر به یئر» کنند!! تحت فشار بودن ادیان و مذاهب در زمان صفویان را هم به آزادی مذهبی عصر کریم خانی یا آزادی فکری دوران معاصر عفو نمایند.
محدود ماندن موسیقی و هنر یا مظلومیّت سنن ملّی در عهد صفوی را هم چون می دانند دروغ می گویند، لازم نیست به چیزی ببخشند. با فرض صحّت دستکاری کتب پیشین در عصر صفوی هم باید گفت: جعل کتب و اسناد یا دستکاری آثار قبلی در این سرزمین چیز تازه و منحصر به صفویان نیست و دیده ایم؛ نویسندگان قدیم برای رعایت میل خلفا، شاهان و صاحبان قدرت چه نسبت هایی ناروایی به مخالفان حکومت ها داده اند، یا شخصیّت های دانشمند و متمدّن معاصر چه دماری از آثار نوشتاری و باستانی این کشور درآورده و چه دستکاری های وحشتناکی در کتب پیشین، کتیبه های تاریخی و ترجمۀ آثار غیر فارسی به راه انداخته اند.
تظاهر به سیادت و تشیّع از سوی صفویان هم اگر راست باشد، چیز قابلی نیست. روزگاری شیعیان در ایران در اقلیّت مطلق بودند و بعدها بیشتر شدند. این بیشتر شدن نتیجۀ زاد و ولد تنها نبود و گرویدن گروهی از مردم ایران به تشیّع به میل یا به عنف؛ نقش اساسی تری در غلبۀ تشیّع در این سرزمین داشت و من هیچ اشکالی نمی بینم که اجداد احتمالاً شافعی مذهب صفویان از مذهب خود دست برداشته و مذهب حقۀ جعفری را برگزینند.
نوع مواجهۀ نویسندگان معاصر ایرانی با سلسلۀ صفوی میزان خوبی برای شناخت نگرش، انصاف و قدرشناسی این گروه در اختیار ما می گذارد و نشان می دهد آنها در کنار بی توجّهی به اخلاقیات؛ هنگام گفتگو از سلسله های ترک اصول کار علمی و مستند را هم کنار می گذارند و کوبیدن و محکوم کردن به مهم ترین ابزار آنها برای شرح و تحلیل وقایع تاریخی تبدیل می گردد.
آنچه در مذمّت سلسلۀ صفوی در بخش های قبلی آمد، نکاتی بود که از نوشته های یک نویسنده دیندار و نسبتاً منصف جمع آوری گشته بود و نویسندۀ مذکور کتاب خود را با دیدی انتقادی نسبت به جریان نوشعوبیان به رشتۀ تحریر درآورده بود. با این وجود نگرش و نوشته های او در برابر ترک و سلسله های ترک تفاوت معناداری با نویسندگان فوق شووینیست و منتسب به تاریکخانه های ماسونی نداشت.نوشعوبیان
نوشعوبیان و ادعاهای بی پایه و اساس شان/علی بابازاده