ملتی که ( خودمم هم در داخل آن ) تنها روزنه امیدش میشود فردی شش کلاسه ، که نه اقتصاد میداند ، نه مفهوم مشکلات اساسی مردم را میداند ، نه گرانی را درک میکند ، نه کمبودها و نیازهای اساسی مردم را و نه هیچ چیز دیگر را…
و تنها دغدغه اش ناهار خوردن یا نخوردن مخاطبانش هست و البته دیوارکشی و جدا کردن زن و مرد در پارکها و اینکه مردم چطوری بعد از رفع حاجت طهارت کنند.
حال روزش میشود ایران امروز …
عده ای روز به روز ثروتمندتر از دیروز،
عده ای هر روز مرفه تر از دیروز،
عده ای هم هر روز فقیرتر و فقیرتر و فقیرتر…
عده ای چپاولگر ، عده ای دروغگو ، عده ای نان به نرخ روز خور ، عده ای در خواب جهالت ، عده ای ظاهرا مومن در فکر نهر شراب و حوری و غلمان…
کسی نیست به درد مردم برسد ،
کسی نیست مشکلات مردم رو بداند ،
کسی نیست بپرسد مگر ایران با این شهرهای مزخرفش مگر چه مزیتی دارد که قیمت مسکن اینگونه سر به فلک کشیده؟ با این خیابانها و کوچه های داغون ، نمای شهرها مزخرف ، کوچه های باریک ، چه مزیتی دارد ؟
چرا باید حداقل اجاره مسکن دو برابر حقوق یک کارگر و کارمند باشد ؟
واقعا آدم احساس شرم میکند ، احساس حقارت میکند که در چنین مملکت بی قانون و بی نظارتی روز به روز در حال مرگ تدریجی است…
اوکتای زمانی