استالینیسم و فاجعه انسانی
هفتاد و سه سال از درگذشت یکی از بیرحمترین دیکتاتورهای قرن بیستم، ژوزف استالین، میگذرد. دوران حکومت او نهتنها اتحاد جماهیر شوروی را به یک قدرت صنعتی و نظامی تبدیل کرد، بلکه باعث مرگ میلیونها انسان بیگناه نیز شد. او نهتنها مخالفان سیاسی خود، بلکه مردم کشورش را نیز با سرکوب و خشونت اداره میکرد.
دیکتاتوری خونین و سرکوبهای گسترده
سالهای حکومت استالین، بهویژه دوره “پاکسازی بزرگ” در دهه ۱۹۳۰، با سرکوب گسترده مخالفان سیاسی و طبقات مختلف اجتماعی همراه بود. به بهانه مبارزه با دشمنان داخلی حزب کمونیست، میلیونها نفر دستگیر، تبعید یا اعدام شدند. اقوام غیرروس، روشنفکران، نظامیان، روحانیان و حتی کشاورزان ساده به جرم “دشمنی با خلق” به قتل رسیدند.
او کسی بود که برخلاف منطق انسانی به هم تباران گرجی خود و دیگر ملیتهای غیرروس بیش از اندازه ظلم کرد. وی علی رغم اینکه ملیت گرجی داشت، بیش از روسهای اصیل روسگرا گرا بود. ضرب المثل کاسه داغتر از آش شامل استالین میشود.
جنایات استالین علیه ملتها و تبعیدهای دستهجمعی
یکی از بزرگترین جنایات استالین، سیاست تبعید اجباری اقوام غیرروس بود. تاتارهای کریمه، چچنها، اینگوشها، قرهچایها، بالکارها، آلمانیهای ولگا و دیگر ملتها بهزور از سرزمینهایشان کوچانده شدند. این ملتها در شرایط بسیار سختی به سیبری و آسیای مرکزی تبعید شدند و دهها هزار نفر از سرما و گرسنگی جان باختند. هرچند خیلی از قربانیان تصفیه استالینی بعد از مرگشان و پس از دوران سیاه رهبری استالین بر شوروی برائت گرفتند، اما هیچکدام از روشنفکران و شعرا و نویسندگان ملل غیر روس و حتی برخی روس تباران نیز که به دستور استالین به جوخه های مرگ و تبعید به سیبری کشاه شده بودند. طبیعیست که نمی توانستند دوباره زنده شوند و به زندگی عادی برگردند.
البته بودند رهبران جمهوری های شوری سابق که برای چند صباحی خوشیرینی کرده و در این جنایت شریک استالین بودند، اما بیشتر آنان پس از تصفیه خونین، خود نیز قربانی نفرت استالینی شدند. معروف است که، مردم طنز تلخی ساخته بودند با مضمون « در حکومت استالین یک نفر مخالف ایده دولت شوروی وجود ندارد، زیرا همه مخالفان را به دستور استالین کشته اند».
ترکهای آذربایجانی نیز از سرکوبهای استالین بینصیب نماندند. در دوران او، هزاران روشنفکر، نویسنده و فعال سیاسی آذربایجانی در باکو و دیگر شهرها دستگیر و اعدام شدند. از سوی دیگر، استالین با حمایت از لابی ارمنی، زمینه پاکسازی قومی ترکهای غرب آذربایجان (ارمنستان امروزی) را فراهم کرد.
استالین و مسئله قرهباغ
استالین در سیاستهای قفقاز خود امتیازات ویژهای به ارامنه داد و زمینه را برای ادعاهای سرزمینی آنان علیه آذربایجان فراهم کرد. در زمان او، منطقه قرهباغ کوهستانی بهعنوان یک منطقه خودمختار در داخل جمهوری آذربایجان ایجاد شد و به پایگاهی برای گسترش نفوذ ارمنیها تبدیل گردید. این سیاستها در نهایت به درگیریهای خونین و اشغال قرهباغ در اواخر قرن بیستم منجر شد.
مرگ استالین و افشای جنایات او
در سال ۱۹۵۳، استالین بر اثر سکته مغزی به کما رفت، اما نزدیکانش به دلیل ترس از او، برای مدت ۳۶ ساعت از ارائه کمکهای پزشکی خودداری کردند. چراکه پیش از مرگش، بسیاری از پزشکان کرملین را به جرم خیانت زندانی کرده و آنها را “قصابان سفیدپوش” نامیده بود. سرانجام، در ۵ مارس همان سال درگذشت.
پس از مرگ استالین، نیکیتا خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست، جنایات او را افشا کرد و سیاست “استالینزدایی” را آغاز نمود. با اینحال، بخش قابل توجهی از مردم شوروی همچنان او را “رهبر بزرگ” میدانستند. امروزه نیز نظرسنجیها نشان میدهد که استالین در روسیه همچنان بهعنوان یکی از برجستهترین رهبران تاریخ کشور شناخته میشود، که نشاندهنده عدم درک درست از تاریخ در میان بسیاری از مردم این کشور است.
استالینیسم و شباهتهای رضاخان
استالین تنها دیکتاتوری نبود که با سیاستهای نژادپرستانه و سرکوبگرانه بر ملتهای مختلف ظلم کرد. رضاخان پهلوی، شاه ایران نیز همانند استالین، سیاستهای شدید شوونیستی را اجرا کرد. رضاخان که با نامهای رضا قلدُر، رضا میرپنج، رضا قزاق و رضا شصتتیر نیز شناخته میشد، برخلاف هویت ترکی خود، بزرگترین جنایات را علیه ترکهای ساکن ایران مرتکب شد.
در زمان حکومت رضاخان، ایده پانایرانیسم و شوونیسم فارسی به اوج خود رسید. او با اعمال سیستم آموزشی تکزبانه، زبان فارسی را بهعنوان تنها زبان رسمی کشور تحمیل کرد و استفاده از سایر زبانها را ممنوع ساخت. فرزند یاده لوح و متکبر او بنام محمدرضا نیز با تأسی از پدر دیکتاتور خویش، بیش از صدهزار نفر از مردم ترک را با نام رمز «نجات آذربایجان» در سال 1325 شمسی قتلعام و بی خانمان کرد. این سیاست تا جایی پیش رفت که پس از انقلاب ۱۹۷۹ نیز، رهبران جمهوری اسلامی ایران نتوانستند از این تفکر نژادپرستانه فاصله بگیرند و با تأثیر از همان ایدئولوژی، اصل پانزدهم قانون اساسی را طوری تدوین کردند که همچنان زبانهای غیرفارسی را سرکوب میکند.
درسی که تاریخ به ملتها میدهد، این است که همیشه یک فرد خودفروخته و بیهویت میتواند عامل بدبختی و نابودی یک ملت شود. رضاخان نیز یکی از همان شخصیتهای تاریخی بود که با سیاستهای شوونیستی خود، فرهنگ و زبان ملتهای غیر فارس را در ایران سرکوب کرد.
نتیجه
دوران استالین یکی از تاریکترین صفحات تاریخ بشریت محسوب میشود. سیاستهای او منجر به مرگ میلیونها انسان بیگناه شد، خانوادهها از هم پاشیدند و ملتها از سرزمینهای مادری خود رانده شدند. مکانیسم سرکوبی که او ایجاد کرد، نه تنها اتحاد جماهیر شوروی را تحت تأثیر قرار داد، بلکه فاجعههای بیسابقهای را در تاریخ جهان رقم زد. در همین حال، سیاست پانفارسیستی رضاخان نیز با هدف نابودی فرهنگ، زبان و هویت ملی ترکها و دیگر اقوام غیر فارس در ایران دنبال میشد.
با این حال، افرادی که تاریخ را به درستی مطالعه نمیکنند و درک صحیحی از آن ندارند، همچنان استالین و رضاخان پهلوی را به عنوان قهرمان میبینند. اما درس تاریخ این است که دیکتاتوری و ظلم در بلندمدت هیچ ملتی را به پیشرفت نمیرساند، بلکه برعکس، موجب نابودی و بدبختی آن میشود.
آیا خامنهای عواقب استالین و رضا قلدرها را نمیبیند؟
حبیب ساسانیان (یاکاموز) / ژورنالیست مستقل
توجه: عکس تزیینی و مربوط به فیلم سینمایی «مرگ استالین» است که هفت سال پیش ساخته شد و نمایش آن در روسیه ممنوع اعلام شده است.