ارکان فلسفه سیاسی – اجتماعی پهلوی ها را بهتر بشناسیم!
هدف عالی و غایی کنشگری سیاسی و اجتماعی در هر جامعه ای، کسب حداکثری قدرت در نظام سیاسی حاکم بر آن جامعه است و هیچ کنشگری از این قاعده فلسفی عام مستثنی نبوده و تلاش برای رسیدن به راس هرم قدرت، نقطه مشترک تمام کنشگران حقیقی و حقوقی با هر فکر، مرام و راهبرد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در جامعه است. کنشگری سیاسی و اجتماعی برای تحقق شعارها، طرح ها و برنامه های خود در جامعه به چنین موفقیتی سخت نیازمند است و بدون آن محکوم به طرد شدن، حذف شدن و یا حیاتی کاغذی است.
آنچه در بررسی، ارزیابی و قضاوت در خصوص وزن، اعتبار و صداقت سنجی سیاسی و اجتماعی کنشگری اهمیت و نقش دارد: شناخت پیشینه، کارنامه، فلسفه سیاسی و اجتماعی، استراتژی و تاکتیک های عملیاتی کنشگر است تا در انتخاب های تاریخی جامعه، بهترین انتخاب ممکن گردد و جامعه را از گزند ریاکاری، فریبکاری و عوام فریبیهای مهندسی شدهی سیاسی برهاند.
کمی بیش از یک قرن پیش رضاشاه اول، پدر بزرگ منتظرالسلطنه رضا پهلوی، سنتی در خاندان پهلوی بنیان نهاد که همچون میراثی گران بهاء و خانوادگی در این دودمان پر از فریب و عقده، حفظ شده است. طیف سلطنت طلب پهلوی برنامه ای روشن، مدون و مشخص برای کسب قدرت و رسیدنِ به حاکمیت در ایران آن هم به هر قیمتی را دارد که از چند رکن اساسی تشکیل شده است.
۱- متوسل شدن به دولت های بزرگ جهانی
۲- فریب افکار عمومی و ترویج سطحی نگری در جامعه
۳- پروپاگاندای رسانه ای و مهندسی احساسی جامعه
۴- جلب مشارکت نظامیان و چهره های تاثیرگذار آسیمیله و ائلینه شده
۵- علاقه مندی به شیوههای حاکمیتی غیردموکراتیک و کیش شخصیت
پنج مولفهی فوق، شناسنامه و گویای تمام آن چیزی است که راهبردها و تاکتیک های کسب قدرت در خاندان پهلوی را شکل می دهند که در یکصد سال اخیر در بررسی حیات سیاسی و اجتماعی این خاندان به کرات به چشم میخورد و همچون نسخه ای آزموده شده به نظر می رسد که بار دیگر برای کنترل مدیریت شده و هدفمند خاورمیانه و قفقاز روی میز سیاستِ قدرتهای جهانی بازگشته است.! فلسفه سیاسی و اجتماعی پهلوی، چندین گزاره بنیادین دیگر هم دارد که بخش اجتناب ناپذیر حیات و ممات این خاندان است و بدون توجه به آنها، شناخت حداکثری نسبت به این مزدوران سیاسی ممکن نخواهد شد.
۱-هویت و ملت سازی ساختگی بر پایه افسانه های سفارشی پان ایرانیستی – امپریالیستی
۲- تفکر شوونیستی، فاشیستی و راسیستی با محوریت نفی و نهی حقوق ملی ملیتهای ساکن در جغرافیای چند ملیتی ایران
۳- تمامیت خواهی و مرکزگرایی در قدرت و فردمحوری در نظام تصمیم گیری
۴- انحصارگرایی در قدرت با محوریت تفکرات پان ایرانیستی(پان فارسیسم)
۵- دشمنی ذاتی و ابدی با جهان تورک
پی بردن به این مسائل برای یک انسان دموکراتیک چندان سخت نیست، تنها اندکی تفکر لازم است …!