زلزلهای بر روی گسل فقر و سیاست (قسمت دوم)
روایت مشاهدات میدانی چندین روزه از زلزلهزدگان خوی و کمکرسانی به آنان
🔸راهکاری نسبتا کارآمد برای توزیع پیدا شده…
بعد از چند روز به دلیل مشکلات پیش آمده در توزیع در مناطق حاشیهای و محروم شهر، گروههای امدادرسان شیوه کمکرسانی را تغییر دادند. ابتدا اکیپی یک یا دو نفره به منطقه اعزام میشود و بعد از لیست کردن نیازهای چند خانواده زلزلهزده، اکیپها به انبار بازگشته و با ماشینهای سواری لوازم مورد نیاز را به افراد لیست شده میبرند.
🔸در محله فقیرنشینی دیگر…
به عنوان عضوی از این اکیپها به یکی دیگر از محلات حاشیهنشین و فقیر خوی عازم شدیم. در ابتدای محله و در کنار خیابان اصلی، چادرها برپا بودند. از نوع و رنگ و اندازه چادرها مشخص است که مردم کمکها را از چندین موسسه مختلف دریافت کردهاند.
کنار چادرها رسیدیم. یک نفر با اشاره میخواست چیزی به ما بگوید. پنجره را پایین کشیدم. با صدای آهسته گفت:
“بورا چوخ آدام وساییل گتیریر. بورداکیلارین هر نمنهلری وار. گئدین آشاغا محلهیه.” و مسیر آنجا را به ما نشان داد. به داخل کوچهای رهسپار شدیم. کوچهای که ایکاش آسفالت نداشت! کوچه پر از چاله بود و البته کمی آسفالت.
بعد از چند صد متر به محلی رسیدیم که یک طرفش خانههای کوچک حداکثر ۵۰-۶۰ متری بود و طرف دیگر زمینی باز رو به مزارع و باغات اطراف شهر. درست روبروی خانهها چادرهای مسافرتی برپا بود. ماشین را نگه داشتیم. ابتدا یک مرد و زن و سپس دو سه نوجوان ماشین را دوره کردند. دفتر باز بود برای نوشتن نیازها:
“- بیز (فلان) محله ده اولاریق. ائویمیز داغیلیب. چادیر یوخوموزدو. گلمیشیک قئینیم گیلین چادیرلارینا. بیزه بیر چادیر وئرسز اؤزوموز اوندا اوتوراریق.
– عمو منه ده بیر کُت گتیر
– منیم ده اوشاغیما پالتار اولسا گتیر
– منیم ده اوشاغیما قورو سوت”
به انبار بازگشته و وسایل مورد نیاز را به آنجا بردیم.
با وسایل به محله رسیدیم. با اینکه کوچه کم جمعیتی بود ولی حدود ۳۰ نفر ماشین را دوره کردند.
به سختی ولی با موفقیت توانستیم براساس لیستمان اجناس را توزیع کنیم. بر این مبنا که برای آنهایی که برای بار اول ما را دیده بودند با قول دادن و نوشتن لیستی جدید توانستیم نظمی نسبی برقرار کنیم. باز دوباره رفتیم و برگشتیم. و این بار، هم افراد جمع شده زیادتر شد و هم بی نظمی…
🔸در محلهای متوسط نشین…
اینجا برعکس چند محله حاشیهنشینی که قبلا رفته بودیم، خسارات وارده بسیار بوده و به وضوح دیده میشوند که مایه تعجب بود. دیوارهای تعداد زیادی از خانهها تَرَکهای بزرگ برداشته و حتی تعدادی بطور کامل ریختهاند. چادرها در کوچههای ۸ و یا ۱۰ متری و نیز در کنار خیابانها برپا شدهاند. برای نیازسنجی از ماشین پیاده شده و به داخل محله رفتیم. برخلاف رفتارهای افراد در محلات فقیر نشین اینجا کسی به استقبالمان نیامد! حتی برای نیازسنجی، ما به سراغ افراد میرفتیم و تا سوال نمیپرسیدیم کسی چیزی نمیگفت. از شکل و شمایل محله، مکان محله و افراد ساکن در آن، پیداست که اکثریت از طبقه متوسط پایین جامعه هستند: کارگران ماهر، مغازهداران کوچک، کارمندان قراردادی و…
🔸کودکان بیقرار…
در محلات مختلف و در بین اقشار مختلف، کودکانی که در پی بازیهای کودکانه و شلوغ کردنهای کودکانه باشند، کمتر دیده میشود. کودکان یا چسبیده به مادران خود بودند، یا در چندین مورد در حال گریهها و اضطرابهای مکرر که هر دو نشانگر وجود استرس در بین آنان بود. همچنین کودکان در اکثر صفها و یا محلهای پخش کمکهای مردمی حضور دارند. نحوه رفتار این کودکان در محلات فقیرنشین بر پایه تقاضاهای مکرر و مداومی است که کمکرسانها را خسته میکند. هر چیزی که بتوانند از کمکرسانها بگیرند، آنها را خوشحال میکند و برایشان هیچ فرقی ندارد که چه گیرشان میآید؛ از چادر و پتو گرفته تا نوار بهداشتی و تُن ماهی… رفتار کمکرسانها نیز به سبب نوع فعالیتشان با این کودکان خیلی مناسب نیست. کمکرسانها معمولا دنبال رؤسای خانوارها هستند تا اجناس را به آنها برسانند و کودکان را مانعی بر سر کار خود میبینند. البته رفتارهای خشن با کودکان در این بین مشاهده نگردید.
🔸دخترکان بزرگسال…
به همراه دوستان برای کودکان دفتر نقاشی و مداد رنگی تدارک دیدیم. روزی دیگر جهت توزیع به یک محله فقیر نشین رفتیم. کودکان به سراغمان آمدند. اسامی و سن آنها را یادادشت کردیم. قد و قامت تعداد زیادی از کودکان با سِنّشان همخوانی نداشت. قد آنها از قد کودکان معمول جامعه کوتاهتر بود و وزنشان نیز کمتر. یکی از دوستان عکسهایی در این حین گرفت. دختری ۱۴ ساله که در صف گرفتن لوازم نقاشی بود به دوستمان نزدیک شد. دخترکی که هنوز به دنبال بازیهای کودکانه بود از او خواست که عکس را پاک کند.
ادامه دارد…
حسین ادیبان / جامعهشناس